عشق موج میزنه

423 117 9
                                    


غذاها وکیکی که درست کرده بود و توی سبدی گذاشته بود،هر چی فکرمیکرد نمی دونست چرا حرف کای رو قبول کرده شاید چون کای یه کاریزما یخاصی داشت، آروم وارد باشگاه شد که متوجه میز و صندلی وسط باشگاه شد.کای اونجا ندید پس از فرصت استفاده کرد وو غذاها رو چید، کمی منتظر موند اما حس خجالت زدگی شدیدی داشت پس تصمیم گرفت از باشگاه بره، همین که برگشت متوجه کای شد که تکیه به دیوار داده بود، موهاش به قشنگ ترین حالت ممکن بالا داده بود و تی شرت و شلوار جذبی پوشیده بود که عضله هاش بیشتر بیرون مینداختن.

_ کجا داری میری؟

با لبخند زیبایی از کیونگسو پرسید.

_ خب راستش ، اصلا تو کی اومدی؟

تکیه اش از دیوار گرفت و به سمت کیونگسو رفت.

_ از اولش داشتم نگاهت می‌کردم.

روبه روی کیونگسو وایساد دستش دراز کرد و دست کیونگسو رو گرفت و دنبال خودش به سمت میز کشوند، کیونگسو مسخ شده بود و دنبال کای راه افتاد، کای صندلی رو براش کشید و کیونگسو متجب و خجالت زده نشست .

_ واو باورم نمیشه حتی کیکم درست کردی؟

_ خب باخته بودم.

بهونه ای بود که کیونگسو برای کای آورد.بعد از نشستن کیونگسو، کای به سمتی رفت و جعبه هدیه ای با خودش آورد، جعبه به نسبت بزرگ بود و کای اون با حالت احترام مقابل کیونگسو گرفت، کیونگ جعبه رو با دو دلی ازش گرفت.

کای هم با لبخند خاص خودش روبه روی کیونگسو نشست.کیونگسو جعبه رو بالا گرفت.

_ به چه مناسبت؟

_ برای تشکر، بابت اون تایمی که مریض بودم و ازت مراقبت کردی.

لپ ها کیونگسو گل انداخت و جعبه رو باز کرد، چند کتاب از نویسنده مورد علاقش، کتاب های نایابی که به سختی پیدا میشد، حیرت زده سرش بالا گرفت و به کای نگاه کرد.

_ از کجا فهمیدی کتاب های این نویسنده رو دوست دارم؟

_کتاباش توی اتاقت دیدم که انگای جای قرار دادنشون با وسواس انتخاب کرده بودی، پس حدس زدم امیدوام خوشت بیاد.

_ من عاشقشم، پیدا کردن اینا خیلی سخته، اصلا چطوری اینا رو خریدی تو تازه اومدی اینجا چطور راحت رفتی بیرون مطمعنم نمیتونستی اینترنتی پیداشون کنی؟

_ چه فرقی داره مهم اینه خوشت اومده.

_ کیونگسو بار دیگه ذوق زده به کتاب ها نگاه کرد .

_ متچکرم کیم کای این فوق العاده ترین هدیه ای بود که تا حالا گرفتم.

داشت به کتاب هاش نگاه میکرد که سرش بلند کرد و دید کای با حالت خاصی داره نگاهش میکنه، کای دوباره بلند شد و با سمت کیونگ رفت. مقابلش کنار صندلی نشست و دست های کیونگسو توی دست هاش گرفت.

ஜ۩۞۩ஜبلک هورس ஜ۩۞۩ஜWhere stories live. Discover now