در لپ تاپ رو بست و با خستگیِ ناشی از ساعت ها نشستن پشت میزی که مربوط به کارش میشد کش و قوسی به بدنش داد، نگاهش به فنجون قهوهای افتاد که به نظر سرد میومد، هیچ شوقی برای خوردن قهوه نداشت.
انتظارِ یک آلفای سرزنده و شاد، که کل زندگیش رو توی پول و ثروت میگذرونه، خوشحاله و هیچ غمی تو دلش نداره رو از جونگکوک نداشته باشید، چرا؟ چون از بیست و چهار ساعت، شونزده ساعتِ مفید رو توی کار غرقه، رسماً با تفریح کات کرده البته اگر ورزش رو فاکتور بگیریم.
با سر انگشتاش شقیقههاش رو کوتاه ماساژ داد و نفس سنگینش رو از بین لبای نیمه بازش بیرون فرستاد، از جاش بلند شد و اولین کاری که برای خلاص شدنِ خودش میتونست انجام بده رو انجام داد، کراواتش رو از دور گردنش باز کرد و موهایی که جدیدا بلند شده بود رو با کمک دستاش به عقب هدایت کرد.
خواست سمت کتِ مشکی رنگش بره که زنگ خوردن موبایلش جهت حرکتش رو تغییر داد و بعد از دور زدن میز، موبایلش رو از روی میزی که مدام روش ویبره میرفت برداشت؛
با دیدن اسم دونسنگش، بدون معطلی جواب داد و بعد از اینکه گوشی رو روی گوشش قرار داد سعی کرد سلامی که خسته بنظر نرسه و برادرش سرش غر نزنه بگه.
- امروز یه جیگری اومده بود اینجا، اینطور نیست هیونگ؟! ⟩
-فکر کنم بارها بهت گوشزد کردم، ازینکه کسی جواب سلامم رو نده خوشم نمیاد، اینطور نیست مرد جوان؟! ⟩
-معذرت میخوام، سلام ⟩
-پسر خوب! سلام، حالا میتونی ادامه بدی ⟩
-اون پسر وانیلیِ امروز اومد پیشم واسه تمرین، فکرش رو هم نمیکردم قبول کنه هیونگ، باورت میشه؟ ⟩
همونطور که به حرف های دونسنگش گوش میداد، با شونهش تلفنش رو نگه داشت و برگه های مهم رو داخل کشوی میزش قرار داد، در دفترش رو پشت سرش قفل کرد و انگشت اشارهش رو روی دکمه آسانسور فشرد.
-این چیز عجیبیه گوک؟ ⟩
-قطعا! با کاری که اونشب باهاش کردم فکر نمیکردم بیاد ⟩
جونگکوک به محض وارد شدن به آسانسور سر جاش مکث کرد، اخمی از سر گُنگ بودن حرف برادرش زد و بعد از دم عمیقی ادامه داد
-منظورت چیه؟ ⟩
-اونشب که تو اتاقش بودیم تقریبا گردنش رو لیس زدم ⟩
جونگکوک از آسانسور بیرون رفت و هوای تازه رو نفس کشید، سمت ماشینش رفت و بعد از نشستن داخلش، دکمه استارت رو زد
با اخمی که همچنان روی صورتش جا خوش کرده بود و هر لحظه عمیق تر میشد به پسرِ پشت خط جواب داد-گوک، متوجهای داری چی میگی؟ ⟩
-کاملا! خیلی شیرینه، دوست دارم امتحانش کنم ⟩
YOU ARE READING
𝗦𝘂𝗿𝘃𝗶𝘃𝗲 .·
Fanfiction𝖥𝗂𝖼𝗍𝗂𝗈𝗇 𝗇𝖺𝗆𝖾: 𝖲𝗎𝗋𝗏𝗂𝗏𝖾 𝖢𝗈𝗎𝗉𝗅𝖾: 𝖪𝗈𝗈𝗄𝗆𝗂𝗇 𝖦𝖾𝗇𝗋𝖾: 𝖮𝗆𝖾𝗀𝖺𝗏𝖾𝗋𝗌𝖾 - 𝖱𝗈𝗆𝖺𝗆𝖼𝖾 - 𝖬𝗉𝗋𝖾𝗀 - 𝖲𝗆𝗎𝗍 · · ─────── · · یک مرحله از زندگی هم وجود داره که بهش میگن ⟨ بی تفاوتیِ ناشی از صبرِ بیش از حد...