بعد از اتمامِ اون روزِ شوکه کننده جیمین از مدرسه برگشته بود و طبق برنامه امتحانیش میخواست از همون شب شروع به درس خوندن بکنه.
تقریبا با ارادهای قوی روی میز مطالعش نشست، کتاب درسیش رو باز کرد و اولین صفحه از درسش رو باز کرد اما نتونست هیچی رو بفهمه.
اولش خودش رو با این موضوع که شاید خستهس خواست قانع بکنه، اما خسته نبود فقط فکرش زیادی مشغول بود، چیز عجیبی نیست اینکه دوستت روی کسی کراش داشته باشه و باهاش بخوابه که از قضا آشنای جدیداً نزدیکت در بیاد، فقط یکم هندل کردن موضوع براش سخت بود چرا که تو یک شب اون پسرِ به ظاهر معصوم ولی درواقع شیطان رو شناخته بود.تهِ مدادش رو بین دندوناش گرفته بود و به یک نقطه خیره شده بود، هرچقدر میخواست افکارش رو کنار بزنه و به درسش برسه نتونست، در نهایت کتاب رو هُل داد و مداد رو تقریبا روش کوبید.
از صندلیش بلند شد و با برداشتن گوشیش روی تخت دراز کشید، غروب بود و هوا تقریبا تاریک شده بود.سمتِ صندوقچهای از پیام های خونده نشدش رفت و سعی کرد حداقل کارِ مفیدی انجام بده و بعد از مدتها جوابشون رو بده که یهو چندتا ضربه به در اتاقش خورد.
جیمین بدون اینکه سرش رو بالا بگیره، با فکر به اینکه کسی جز نانا سمت اتاقش نمیاد با گفتنِ «بیا تو» دوباره مشغول جواب دادن به پیام ها شد.
ولی یچیزی درموردِ کسی که به اصطلاح نانا بود اشتباه بود، نانا بتا بود و جیمین تا به اون لحظه هیچوقت رایحهای که اون دختر داشته باشه ندیده بود، ولی کسی که رایحش مدام نزدیک و نزدیک تر میشد یچیزی تو مایه های ترکیب گل یاس و لیمو بود و چون جیمین یکبار هیت شده بود میتونست کاملاً واضح رایحه هارو بو بکشه، همه اینها در یک دقیقه کوتاه و همزمان با بالا آوردن سر جیمین و دیدنِ فرد توی اتاق اتفاق افتاد.
امگا با تعجب سر جاش نشست و گوشی رو کنارش انداخت
-یا مسیح ⟩
-چیه پسر، مگه جن دیدی؟ ⟩
دوست داشت داد بزنه بگه آره، ولی هیچی نگفت و فقط به چشمایی که تو تاریکیِ اتاقش برق میزد خیره شد
گوک لعنتی به خودش فرستاد از اینکه باعث شده بود امگا نسبت بهش بی اعتماد باشه.اینبار میخواست طبق خواسته امگا هرکاری که میگه رو انجام بده تا منصفانه سوءتفاهم بینشون رو حل بکنن.
-میتونم کنارت بشینم؟ ⟩
آلفا با حرکت چشمش به کنار جیمین روی تخت اشاره کرد و پسرِ مو بلوند فقط به تکون دادن سرش به معنای مثبت اکتفا کرد
گوک بلافاصله و با فاصلهای تقریباً زیاد کنار جیمین نشست و هردوشون به مدت چندثانیه ساکت سرجاشون نشستن-چجوری اومدی تو؟ ⟩
گوک سرشو سمت جیمین برگردوند و ناباورانه خندید
YOU ARE READING
𝗦𝘂𝗿𝘃𝗶𝘃𝗲 .·
Fanfiction𝖥𝗂𝖼𝗍𝗂𝗈𝗇 𝗇𝖺𝗆𝖾: 𝖲𝗎𝗋𝗏𝗂𝗏𝖾 𝖢𝗈𝗎𝗉𝗅𝖾: 𝖪𝗈𝗈𝗄𝗆𝗂𝗇 𝖦𝖾𝗇𝗋𝖾: 𝖮𝗆𝖾𝗀𝖺𝗏𝖾𝗋𝗌𝖾 - 𝖱𝗈𝗆𝖺𝗆𝖼𝖾 - 𝖬𝗉𝗋𝖾𝗀 - 𝖲𝗆𝗎𝗍 · · ─────── · · یک مرحله از زندگی هم وجود داره که بهش میگن ⟨ بی تفاوتیِ ناشی از صبرِ بیش از حد...