yeontan

950 167 8
                                    

+بیا بریم خونه

تهیونگ دستشو کشید اما چشای اشکیه سوجین جلوشو گرفت
با نگرانی سمت دختر رفت

+سوجینی چیشده؟چرا گریه میکنی؟نمیخوای اینجا باشی؟اگه نمیخوای.....

سوجین دستشو روی لبای تهیونگ گذاشت

&تهیونگا....معذرت میخوام که پدر و برادرم همچین کار زشتی رو اتجام دادن....شماها فقط منو نجات دادین ولی اون...اگه من فرار نمیکردم...

بغضش ترکید

دستاشو دور گردن تهیونگ حلقه کرد
+هییش سوجینی...اینکه تقصیر تو نیست....این اتفاقا و سوتفاهما بین ادم بزرگا اتفاق میوفته....تو نباید معذرت خواهی کنی وقتی تقصیر تو نیست....اگر باشه عیبی نداره تو برای محافظت از خودت فرار کردی...کا به نظر من درست ترین کاره

گفت و جونگ کوکی که مات حرفاش مونده بود رو ندید

جونگ کوک برای نجات از مادرش هرکاری کرد
حالا اینکه مادرش دستشو ول کرده بود تقصیر اون بود؟
اونم داشت از خودش برای کتک نخوردن محافظت میکرد
بازم نقصیر جونگ کوک بود؟

+هی کوکی

صدای تهیونگ از فکر بیرونش کشید
+بیا بریم...سوجین مارو میبره پیش پدرش

ناخداگاه دست تهیونگ رو بین دستاش گرفت
گرمای بدن اون بهش ارامش میداد

-بریم

وارد سالن سلطنیتی گرگینه ها شدن
سوجین سمت مادرش دویید و بغلش کرد
'اوه سوجین کجا بودی عزیز دلم

جونگ کوک همونجور که به تیهونگ تگیه داده بود گفت
-به نظرتون این کار درستیه کسی که دخترتونو از گرگای ولگرد نجات داده رو همچین بلایی سرش بیاری؟

پدر سوجین خیره به تهیونگ
جونگ کوک رو نادیده گرفت

¤ت.تو...تو پریزادی؟

تهیونگ گیج به مرد نگاه کرد
+پریزاد؟

¤نمیدونی؟

-چیو؟

٪ساکت شو

صدای جیمین مرد رو ساکت کرد
٪جرئت نکن حرفتو بزنی

تهیونگ با چشای ریز شده به جیمین نگاه کرد
+منظورت چیه

٪نیازی نیست تو چزی بدونی..

لباسای آبی رنگ تهیونگ با عوض شدن روحیش به حالت عادی برگشت
+چیو نیاز نیست بدونم؟بهم بگو

دو برادر رو به روی هم
چشم تو چشم هم

٪بهت مربوط نیست

تهیونگ برای اولین بار به برادرش پوزخند زد
+بهم مربوط نیس؟پس چرا انقدر جوش میزنی؟

٪چون من خانوادنم و باید ازش مراقبت کنم

+اگه خانوادمی پس چرا سه ماههههه لعنتی نیومدی دنبالم؟
بهم بگو اقای برادر

blue moon vampireWhere stories live. Discover now