a girl

846 146 8
                                    

سلام
عیدتون مبارک
عاشق کاورم

متوجه نمیشد
جونگ کوک چش شده؟

+کوکی من نمیفهمم چیشده؟

-ممنون که منو از اون دور کردی...

اون ؟

+اون...اون کیه جونگ کوکی؟

جونگ کوک چشای اشکیش رو به تهیونگ دوخت
چشای تهیونگ ناخداگاه مجبورش گرد هرچی تو دلش هست رو بگه
.
.
‌+اما...تو میدونی که تقصیرت نیست نه؟

لبخندی به حرفی که توی این یه هفته شنیده بود زد
-تو خیلی راحت تر از بقیه بهم اینو گفتی.....حتی راحت تر از جیمین....حق داشت....تو خیلی خیلی مهربونی

تهیونگ روی تخت جا به جا شد
+این ربطی به مهربونی نداره کوکی....توی این قضیه تو واقعا هیچ تقصیری نداری....هربار که مادرتو دیدی محکم بهش بگو...بگو این تو نبودی که دستشو ول کردی

کوک جلو رفت و تهیونگ رو تو بغل کشید
+از داشتن جفتی مثل من....ناراحتی؟

تکخندی زد
+چی؟نه...معلومه که نه....اتقاقا خیلی خوشحالم....تا جایی که من میدونم توی خوناشاما خیلی نادره که جفت داشته باشن....من خیلی خوشحالم که بین این همه خوناشام تو جفتمی...مطمئن باش..خیلی خوشحالم

.
.
.
یه هفته از برگشتن تهیونگ به خونه گذشته بود
رابطش با جونگ کوک خیلی عالی بود

چانیول و بکهیون بخاطر دلتنگیشون نسبت به تهیونگ پنج رو از هفته رو پیش اون زندگی میکرد

+بکی؟جیمینی رو ندید؟

پسر بزرگتر در حال درست کردن کیک خامه ای بود

؛نه ولی فکر کنم تو اتاق یونگی باشه

گونه ی بکهیون رو بوسید و سمت اتاق یونگی دویید
احتمال میداد یونگی طبق معمول تو تختش باشه
پس در اتاقو یهو باز کرد

+یونیییی تو جیمی......هاااااااااااا؟

صحنه ی روبه روشو باور نمیکرد
میدونست...
یکی حس کرده بود که اون سه تا همو دوست دارن....ولی این...

یونگی صورت جیمین رو توی دستش گرفته بود ک لب خونیش رو پاک میکرد

هوسوک از پشت یه جیمین چسبیده بود و سرش تو گردنش بود

یونگی بدون اینکه سرشو سمت تهیونگ بچرخونه گفت
~بی اجازه وارد شدن کاز اشتباهیه تاتا

حرف یونگی تهیونگ رو به خودش اورد
همونجوری که عقب گرد میکرد
گفت
+و..عو..من معذرت میخوام.....جیمینی کارت تموم شد بیا

در پشت سرش بست
٪یا..اینطوری با داداشم حرف نزن

هوسوک جیمین رو بیشتز به خودش فشار داد
@ تو نگران خودت باش

blue moon vampireWhere stories live. Discover now