Yuri

655 113 5
                                    


هر سه نفر مبهوت به زن خوشپوش نگاه میکردن

♧اوه...چه بد فک کنم جفتت تربیت که نداره هیچ...تربیت تورو هم ازت گرفته

_برای چی اومدی؟

♧خوشم میاد باهوشی ....اینکه یه خوناشام جفت داشته باشه کلان اشتباهه....ماها جفت نداریم اینکه توی لعنتی از همون روز کزایی آبی بودی اشتباه بوده(روز به دنیا اومدنشو میگه).....تو معلوم نیست چرا به اون هرزه عوضی رفتی(مادر یونگی رو میگه)....به برادر ناتنیت رفتی و ابی شدی تقصیر کدوم عوضییه....معلوم اما الان این مهم نبست.....باید از این بچه ی عجیب دور بشی من برات برنامه ها دارم جونگوگ......باید با دختر خاندان کلارک ازدواج کنی

تهیونگ نفس های عمیق میکشید
سعی داشت به قول جیمین روی شیطانیش رو پنهان بکنه ولی....

لعنت بهش اون حتی زن اسم پسرشو درست نمیگفت اونوقت میخواست برای تعیین تاکلیف بکنه؟
اون زن دقیقا چی میخواست؟

توی سرش احساس درد میکنه
دستاش دلش میخواست گلوی اون زنو بگیره و جوری خفش بکنه که هستی از حضورش،از اوردنش پشیمون بشه

به خودش اومد دید....
جونگ کوک و جیمین جفت دستاشو گرفت و عقب میکشنش

_ت.تهیونگا عزیزم ولش کن ارزششو نداره....بیا قربونت بشم بیا بریم .....ب.بین گلای بنفشمون دراومدن دیدیشون؟بیا بریم

زن با پرویی بی توجه به خفه شدنش گفت

♧برای همین میگم عجیبی....تو پسر اون شیطان لعنتی هستی...‌خون اون عوضی تو رگاته نمیتونی جلوی خودتو بگیری.....تو یه قاتلی ههه یادت نیست نه؟یادت نیست با دوتا مادرت چیکار کردی؟بچه ی بیچاره...انقدر نحسی که جفتشونو کشتی....تو.....

دهنش یا فرو رفتن ناخونای بلند تهیونگ تو گردنش بسته شد

+جرئت نکن.....نکن که راجب مادرام حرفب بزنی....من پسر لوسیفرم...هیچکس اجازه نداره بهم چیزی بگه وگرنه به قول خودت با نحسیه وجودم تورو جهنم گیر میکنم

خون از پاهای زن روی زمین میریخت
با ترس با چشمای قرمز رنگ تهیونگ نگاه میکرد

جونگ کوک صورت تهیونگ رو سمت خودش چرخوند
_ته.....برگرد خواهش میکنم عروسک ابی من....برگرد بهت نیاز دارم
نکن اینکارو عزیزم....ببین قرار نبود دستای خوشگلتو کثیف بکنی چشاتو باز کن

تو یه تصمیم یهویی عقب کشید

دستاشو باز کرد شاید تهیونگش برگرده تو بغلش
_بیا.....بیا پیشم پتال

تهیونگ شبیه هیپنوتیزم شده ها دستاشو از دور گلوی مادر دوقلوها باز کرد

با قدم های لرزون سمت جونگ کوک رفت

ووک و جیمین زیر بازو های زن رو گرفتن

تهیونگ خودشو توی بغل جونگ کوک پرت کرد
اشکاش ریز ریز پایین میومد
+نجاتم بده کوک....تروخدا نجاتم بده....من نمیخوام بد باشم...نمیخوام.....د.دایره محافظتیمو میخوام

blue moon vampireOù les histoires vivent. Découvrez maintenant