15

690 66 48
                                    

⌜𝗖𝗢𝗟𝗟𝗔𝗥𝗦⌟ ⛓️ ⃟ قلاده↜
PART15 :


_پلیس! بخوابید روی زمین!
_اسلحت رو بنداز!

تنھا چیزی کہ باکوگو نمیتونست پیش بینی بکنہ، پلیس‌ھا بودن. چرا باید حالا پیداشون میشد؟ کی بہ اینجا کشوندہ بودشون؟
مسلسل‌ھا رو میدید کہ بہ دست افتاد سیاہ پوشی کہ پشت سپرھای قدی پنھان شدہ بودن بہ سمتش نشونہ رفتہ بودن. باید چیکار میکرد؟ اگہ شلیک میکرد، اونا ھم متقابلا جوابش رو میدادن و باکوگو نمیتونست تضمین بکنہ کہ آسیبی بہ میدوریا نمیرسہ. و اگہ تسلیم میشد، دیگہ راہ فراری نداشت...

_اسلحت رو بنداز!

میدوریا کہ پشت باکوگو پناہ گرفتہ بود بہ پیرھن پسرک چنگ انداخت، باکوگو میتونست صدای نالہ‌ھای حاصل از وحشت و ناتوانیش رو بشنوہ. دندون قروچہ کنان بہ خیل نیروھای ویژہ‌ای نگاہ کرد کہ حالا دورش کردہ بودن

_اسلحت رو بنداز و دستات رو بذار پشت سرت!
_زودباش وگرنہ شلیک میکنیم!
_باکوگو: خیلی خب! باشہ! شلیک نکنید! من تسلیمم...

باکوگو با صدای بلند فریاد زد تا مبادا یکی از نیروھای ویژہ بہ اشتباہ بیفتہ و کار رو خراب کنہ. خم شد و با سر انگشت‌ھاش اسلحہ رو روی زمین گذاشت و بعد با ھل کوچیکی بہ سمت دیگہ از خودش دور کرد.

_دستات رو پشت سرت بذار و زانو بزن!

باکوگو انتخابش رو کردہ بود؛ نمیخواست و نمیتونست روی جون عزیز ترین آدم زندگیش قمار کنہ. دست‌ھاش پشت سرش نشست و بہ آرومی زانو زد. ھمہ چیز تموم شدی بود

مرد درشت اندامی که پوست تیره ای داشت و ته ریش نتراشیده اش توی ذوق میزد، با زیر بغلی که لکه های عرق روش سفید شده بودن دستبند فلزی رو دور مچ های باکوگو زد و گفت :

_تو به جرم آدم ربایی و تعرض و ضرب و شتم بازداشتی باکوگو کاتسوکی..این حقو داری که وکیلت رو درجان وضعیتت بزاری و اگه توانایش رو نداری دولت برات وکیل میگیره.

دهن باکوگو چند ثانتی باز موند اما بعد نگاه عصبانیش معطوف دو نیروی پلیسی شد که میدوریا رو با احتیاط تا آمبولانس جلوی در میبردن..پسر مو سبز که هرکدوم از دست هاش بین دستای یه افسر بودن و قلاده هنوز دور گردنش بود قبل از اینکه از در بره بیرون لحظه ای مکث کرد و به باکوگو نگاه کرد..چشم های پر از اشکش با پلک های مکرر قطرات اشک رو روی صورتش هدایت میکردن..

_باکوگو: هی..کجا دارن میبرنش؟!

افسر پلیس که هیکل بزرگی داشت جلوی دید باکوگویی که روی زمین زانو زده بود و یه پلیس دیگه محکم دست هاشو میفشرد رو گرفت تا نبینه که میدوریا رو کجا بردن و بعد با بداخلاقی غرید :

_از این لحظه حق نداری با قربانی حتی تماس چشمی برقرار کنی..هرکلمه ای که بهش بگی یا تهدیدش کنی بعدا توی دادگاه بر علیهت استفاده میشه پس بهت توصیه میکنم دهنتو بسته نگه داری و چشماتو ازش بگیری.. کلید قلاده دور گردنش کجاست؟!

CollarsWhere stories live. Discover now