21

638 65 63
                                    

⌜𝗖𝗢𝗟𝗟𝗔𝗥𝗦⌟ ⛓️ ⃟   قلاده↜
PART21 :










آخر چپتر رو چک کنید.

با اینکہ راضی کردن کیریشیما کمی بہ درازا کشید اما در نھایت این نظر اکثریت بود کہ بہ کرسی نشست و حالا ھمشون توی فرودگاہ بارسلون ایستادہ بودن.

_شینسو: من ھنوزم میگم برامون بپا گذاشتن
_آشیدو: منم میگم ھمونجا توی ژاپن قالش گذاشتیم... من کارمو بلدما!

چرخ چمدون‌ھا روی زمین صاف، صدای دلنشینی میداد و اون پنج نفر بہ محض خروج از فرودگاہ، مستقیم و بدون اتلاف وقت با قطاری کہ از قبل تودوروکی بلیطش رو براشون تھیہ کردہ بود بہ سمت نرجا حرکت کردن.
طول مسیر، کامیناری و آشیدو خوابیدن، شینسو با لپ‌تاپش ور رفت و کیریشیما و سرو ھر از چندگاھی راجب گذشتہ با ھم صحبت کردن.
وقتی بہ مقصد رسیدن و از ایستگاہ قطار خارج شدن، با وجود خستگی سفر کہ توی تنشون لونہ کردہ بود اولین ونی کہ توی مرکز بہ چشمشون خورد رو اجارہ کردن.
کیریشیما کہ پشت رول نشستہ بود و مشخص بود ھنوز از کاری کہ کردہ مطمئن نیست و دلش میخواد بہ ژاپن برگردہ تا گنگ رو از بین ببرہ، چھرہ‌ی در ھمش رو بہ جلو دوختہ بود و نگاہ عصبیش بین چراغ قرمز و خیابونی کہ نسبت بہ خیابون ھای ژاپن شلوغ‌تر و پر سر و صدا تر بود دوخت.

_آشیدو: ھی ایجیرو... بخاطر باکوگو فراموششون کن...

انگشت‌ھای کیریشیما دور فرمون سفت شدن و سرو کہ کنارش نشستہ بود تونست بہ خوبی متوجہ تنش و خشمش بشہ

_سرو: ما سپردیمش بہ تودوروکی... بھش اعتماد کن.
_کیریشیما: بھش اعتماد دارم. اون انتقام کاتسوکی رو میگیرہ... میدونم کہ میگیرہ...

کیریشیما بہ خوبی از این موضوع آگاہ بود ولی تنھا چیزی کہ میخواست این بود کہ توی این کار نقشی داشتہ باشہ. وقتی چراغ سبز شد، بہ ماشین ھای جلو حتی مجال نداد کمی حرکت کنن و با بوق زدن، خشمش رو خالی کرد.

_کامیناری: نکن بابا! میخوای نرسیدہ دعوا راہ بندازی؟

کیریشیما چند ثانیہ مداوم بوق رو فشرد و باعث شد حتی دوستای خودش ھم از صدای ناھنجارش گوشش‌ھاشون رو بگیرن

_کیریشیما: خیلی وقتہ بہ کیسہ بکسم مشت نزدم... بدم نمیاد ھمینجا یکی رو بگیرم زیر باد کتک
_آشیدو: باشہ باشہ... خودم برات یہ کیسہ بکس میخرم فقط آروم باش

کمی رانندگی توی خیابون‌ھای ناآشنا ادامہ پیدا کرد و چندبار حتی از مسیر منحرف شدن اما بہ لطف سرو کہ از زبان اسپانیایی سر در می‌اورد تونستن بالاخرہ بہ مقصدشون، جایی کہ رابط تودوروکی منتظرشون بود برسن.
کامیناری شیشہ طرف خودش رو پایین داد و بہ ساختمون پنج طبقہ‌ای کہ با نمای قدیمی ساختہ شدہ بود نگاہ کرد

_کامیناری: ھمینجاست؟
_کیریشیما: تودوروکی کہ آدرس اینجا رو دادہ...
_آشیدو: بیاین زودتر بریم. ھوا دارہ تاریک میشہ؛ از وقتی کہ باید میومدیم یکم گذشتہ

CollarsWhere stories live. Discover now