با گوشیش مشغول شماره گیری شد و همزمان غر زد
سوکجین: معلوم نیست بهاره یا تابستون.. لعنتی چرا انقد گرمه آخه؟
یقه تیشرت نازکش رو از خودش فاصله داد و تند تند تکون داد ولی قرار نبود این گرمای طاقت فرسا با همچین چیزایی از بین بره.
تو گیر و دار و فحش به تابستونه از راه نرسیده بود که فرد پشت خط جواب دادسوکجین: الو
بعد از خش خش کوتاهی صدای مادرش به گوشش رسید
سونگهی: الو؟.. سوکجین پسرم تویی؟
دست بی آستینش رو به پیشونیش کشید و خیسیش رو با پوست خودش گرفت
سوکجین: آره مامان.. خوبی؟ بابا؟ سوکجونگ؟ همه خوبین؟
لبخند پر مهری زد جوری که انگار پسرش میتونه ببینهسونگهی: ما همه خوبیم.. تو احوالت چطوره؟.. ببینم غذا که میخوری نه؟ دوستات چطورن؟ اوضاع چطور پیش میره؟
آه بی حوصلهای از سوالات پشت سر هم و مکرر مادرش کشید و تا پایان حرفاش صبر کرد که وسط حرف زدنش نپره
سوکجین: همه چی خوبه مامان.. فقط زنگ زدم صدات رو بشنوم
خب این دروغ بودکل چند جملهای که گفته بود، حتی نزدیک به حقیقت هم نبود
هدفش از زنگ زدن شنیدن صدای مادرش نبود.
شاید ترجیحشم این بود که کلا ارتباطی باهاشون نداشته باشه.
و شایدم از این میترسید یهو بزنه زیر گریه و در حالی که زار میزد، سوار اتوبوس بشه، خودش رو به گوانچئون برسونه، زنگ درشون رو بزنه خودشو تو بغل مادرش بندازه و تا میتونه زجه بزنه.راجع به خوب بودن اوضاع؟ یه مشت چرت و پرت بیشتر نبود
سری به دو طرف تکون داد تا افکار الکیش از سرش دور بشن.
الان وقت فکر کردن به همچین چیزایی نبود.
بدون این که فهمیده باشه جملات بعدی مادرش چی بوده، با ساکت شدنش گفت
سوکجین: همون طور که میدونی فردا دبیو میکنیم مامانصدای هیجان زده و خوشحال زن پشت خط، باعث شد با یادآوری مجدد این فکت، علاوه بر حال بدش، اضطراب شدیدش دوباره اوج بگیره.
سونگهی: آیگووو میدونم فردا قند عسلم دبیو میکنه .. نگران نباش پسر مطمئنم همه چی خوب پیش میره تو قراره حسابی موفق و پولدار بشی
لرزش خفیف صداش به خوبی نشون میداد خودشم از حرفایی که گفته مطمئن نیست و همین باعث لبخند تلخی رو لبای سوکجینی میشد، که الان گرمای عذاب آور رو تا حدودی یادش رفته بود.سوکجین: همینطوره
سونگهی: هی چرا انقدر بی روح و بی انرژی هستی؟ الان باید خودتو آماده کنی که برای فردا آماده باشی مگه نه؟.. اصلا یه کاری میکنیم برات پول میفرستم برو واسه خودت یه غذای خوب بخر و بخورش.. بعدشم راحت بخواب که فردا سرحال و عالی باشی.. نظرت چیه؟
نظرش چی بود؟این همون دلیلی بود که بخاطرش تماس گرفته بود
فقط باید یکم دیگه روش کار میشد
سوکجین: نه مامان ممنون
صداش ذوق خودش رو از دست داد
سونگهی: ولی چرا؟
نفس عمیقی کشید سعی کرد به صداش کمی سوز و غم بیشتری اضافه کنه
![](https://img.wattpad.com/cover/317653931-288-k325684.jpg)
YOU ARE READING
MY STUPID CRUSH | NAMJIN - YOONMIN
Fanfictionمدتی از دبیو پر چالش بوی بند جدید کمپانی bighit نگذشته که سوکجین، هیونگ گروه، متوجه میشه رو نامجون، لیدر گروه کراش داره و حالا سوکجین باید با نامجونی که تحت هیچ شرایطی متوجه علاقه هیونگش به خودش نمیشه، دست و پنجه نرم کنه. . . . جیمین وسط مشاورهها...