در خوابگاه رو باز کرد اما داخل نرفت. همونجا ایستاد و با دست اشاره کرد یکی یکی داخل بشن. شش پسر باقی مونده با چشمای پف کرده و قرمز و سری پایین افتاده، با ترس محسوسی از کنار سوکجین رد شدن و وارد خونه شدن. اگه ازشون میپرسیدن، صادقانه اعتراف میکردن وقتی داشتن از کنارش رد میشدن، هر ثانیه توقع یه پس گردنی محکم رو داشتن.
سوکجین: به خط شین.. زود
صدای جدی سوکجین باعث شد بلافاصله روی یک خط فرضی اما دقیق بایستن و دستاشون رو پشت سرشون قفل کنن.
سوکجین: سر بالااتومات سرشون بالا اومد و نگاهشون میخ صحنه مقابلشون شد. وقتی سوکجین شروع به قدم رو، مقابلشون کرد، نفسشون رو تو سینه حبس کردن. مردمک چشماشون حتی یک میلی متر هم تکون نمیخورد و با هر حرکت ریز و درشت سوکجین، درد پس گردنیای که باید میخوردن تو ناحیه پشت سر و گردنشون میپیچید.
سوکجین: که برای پیرزن همسایه های های زار میزنین و ابروی منو میبرین؟!
یاداوری اجومای طبقه پایینشون باعث شد دوباره عکسی که ازش دیده بود جلوی چشماش نقش ببنده و ضمن لرزیدن لب پایینش، چشماش پر اب بشن. زن بیچاره.. زندگی چقد نامرد بود. صد و خوردهای سال تو این دنیا وقتت رو تلف کنی وزندگی کنی تهش هم بمیری و یا درست ترش اینه که تلف بشی.
نفس تیزی که کشید، وارد گوشای تیز سوکجین و قبل این که نامجون بتونه بازدمش رو خارج کنه، چهره غضبناک جین، مقابلش چشماش و با فاصله دو سانت ظاهر شد که باعث شد وحشت زده هینی بکشه و حتی نتونه کمی گردنش رو عقب بکشه.
سوکجین: از زندگی ساقطت میکنما!
تند تند سرش رو تکون داد و نگاه لرزونش رو به چشمای وحشی و غضبناک جین دوخت. جین که مطمئن شد نامجون از ترس، پیرزن همسایه که سهله، اسم خودش رو هم یادش رفته، عقب کشید و لبخند نه چندان دوستانهای به روشون زد. هوسوک داشت نهایت تلاشش رو میکرد که مثلا نامحسوس دماغش رو بالا بکشه.
جیمین و تهیونگ محو منظره مقابلشون بودن و انگار واقعا خشکشون زده بود که پلک هم نمیزدن.. چشماشون نمیسوخت؟! یونگی مظلومی که بخاطر جمله اخرش و تپقی که زده بود، گوشت پهلوش به طرز وحشتناکی بین انگشتای سوکجین چلونده شده بود و مثل دونسنگاش چشماش لبالب پر اب شده بود هم سرش رو پایین انداخته بود و به کفشاش خیره بود. و جونگکوک..
جونگکوک: یاااا هیونگ چرا انقد ظالمی؟!
قبل از این که سرش رو بچرخونه و وضعیتش رو بررسی کنه، صدای شجاع اما لرزون جونگکوک به گوشش رسید. چشماش رو درشت کرد و نگاهش رو بهش دوخت. جان؟!
YOU ARE READING
MY STUPID CRUSH | NAMJIN - YOONMIN
Fanfictionمدتی از دبیو پر چالش بوی بند جدید کمپانی bighit نگذشته که سوکجین، هیونگ گروه، متوجه میشه رو نامجون، لیدر گروه کراش داره و حالا سوکجین باید با نامجونی که تحت هیچ شرایطی متوجه علاقه هیونگش به خودش نمیشه، دست و پنجه نرم کنه. . . . جیمین وسط مشاورهها...