🔗 PART 06 🔗

401 88 78
                                    

جیمین: جون عزیزت بیخیالم ش.. آخ

پس گردنی محکمی که به سرش خورد باعث شد جملش تموم نشه و صورتش با درد تو هم جمع بشه. چطور یه نفر می‌تونست با یه ضربه کاری کنه حس کنی مغزت جا به جا شده؟ ضربات جین دقیقا چند ثانیه مغزش رو می‌بردن روی حالت ویبره. سرش رو بالا اورد و با شچشمای نمناک بهش نگاه کرد که انگار کلا جین چشماش رو ندید

سوکجین: همین الان مثل ادم و یه بار دیگه تعریفش می‌کنی فهمیدی؟ بچه پررو.. من هیونگتم خیره سر

ناچارا سری برای موافق تکان داد که بلافاصله صورت جین دوباره خوشحال و شادان شد. کمی خودش رو جلو کشید و با چشمایی که انگار داشت کیلو کیلو قلب بیرون میداد، متمرکز به لبای جیمین خیره شد که داستان مورد علاقش رو ازش بشنوه. جیمین دماغش رو بالا داد و ضمن یه فحش تو دلی به مکنه‌ی هیونگ نماش، از اول شروع به تعریف کرد.

میدونست حتی اگه یه « و » رو جا بندازه باید باز هم پس گردنی بخوره و تازه به بی حوصلگی و از سر باز کردن هم متهم میشه پس تمرکز کرد و بیخیال مالیدن پشت گردن و سرش، شمرده شمرده شروع به تعریف کرد

جیمین: من اون شب که تو نیومدی تو اتاق، خوابم نبرد. تازه بخاطر تمریناتم هم نتونسته بودم تکالیفم رو انجام بدم. تهیونگ طفلی که تحت تنبیه واقع گشته بود و نمی‌تونست مال منم بنویسه پس حدودا بعد از یک ساعت از  اتاق بیرون اومدم که دیدم جفتتون سرتون روی میزه و خوابتون برده. صورتتون رو به هم بود و چشماتون رو بسته بودین. زود تند سریع شیوه‌ی هوسوک هیونگ رو پیشه کردم و ازتون یه عکس جانانه گرفتم بعدشم رفتم تو اشپزخونه که تکالیفم رو انجام بدم.

به اینجای حرفش که رسید، جین تکونی به لپ‌های باسنش داد و با لبخند عریضی خودش رو بیشتر جلو کشید که بهتر کلمات جیمین رو بشنوه. این قسمت حاوی ذوق و هیجان زیادی براش بود

جیمین: یکم بعد یعنی حدود ربع ساعت که گذشت، دیدم صدای خش خش اومد. فک کردم بیدار شدی اومدم سر به سرت بزارم که تو همون چهارچوب اشپزخونه سر جام خشکم زد. نامجون هیونگ بیدار شده بود و رفته بود برای جفتتون بالشت و پتو بیاره. باورت نمیشه با چه دقت و چشمای عقابی طوری داشت محاسبه می‌کرد که کجا بالشت رو بزاره که وقتی درازت کرد دقیقا زیر سرت باشه. انگار انیشتین جلو چشمم بود. و دقیق هم از اب دومد. اروم شونه‌هات رو گرفت و انگار یه گربه کوچولوی خیابونی پیدا کرده باشه، شونه‌ت رو به خودش تکیه داد و سرت رو روی بالشت گذاشت. بعد تا زیر گلوت رو پتو کشید که باد کولر اذیتت نکنه و خودشم موازی باهات رو بالشت خودش خوابید.

لباش رو روی هم فشار داد که صدایی ازشون خارج نشه و بخاطر حجم شدید خود کنترلگریش، صورتش داشت به سرخی می‌رفت. چند تا نفس عمیق کشید و با مشت کردن دستاش سعی کرد به خودش مسلط باشه. اروم گفت

MY STUPID CRUSH | NAMJIN - YOONMINHikayelerin yaşadığı yer. Şimdi keşfedin