🔗 PART 11 🔗

375 97 139
                                    

سوکجین: این غیر ممکنه.. من مطمئنم یه اشتباه محاسباتی پیش اومده.. این بچه نمیتونه 148 باشه بیشتر انگار ایکیوش -148عه.. ادم انقد شل مغز؟ انقد داغون؟ انقد گردن نگیر؟ ریدم پس کله اون پرستاری که از اتاق عمل اومد بیرون و گفت بچه سالمه.. تو کجات سالمه؟ حس می‌کنم از دست دکتر افتادی و مغز نداشتت از همون اول از بین رفته وگرنه توجیه دیگه‌ای به ذهنم نمی‌رسه.. هه.. چه با پرروئی هم میگه "اون هیونگ بزرگمه.. از همتون بیشتر دوسش دارم".. تو گه میخوری میگی من هیونگتم.. گهههه میخوری میگی مثل برادر بزرگتم لجججنننن..

دستای تهیونگ و جیمین دور بازوهاش از دو طرف حلقه شده بود و در حالی که از دو طرف محکم میکشیدنش مانع حمله مجدد سوکجین به نامجون و خورده شدن لیدرشون توسط اون می‌شدن.

خب.. حدودا یک ساعتی از وقتی لب‌های نفرین شده نامجون از هم فاصله گرفت و اون حرفا رو زد، می‌گذشت.. بعد از اون اخرین چیزی که نامجون فهمید داد ترسیده تهیونگ بود و دیگه تمام.. انگار جین یه گرگ درنده باشه و نامجون یه بچه گراز ترسیده و بی پناه.. طفلک جوری پاهاشو باز می‌کرد و از دستش فرار می‌کرد که انگار اگه واقعا گیرش بیوفته توسطش دریده میشه و خب این تصور پر اشتباه هم نبود.

سوکجین انگار که دیگه واقعا چیزی برای از دست دادن نداشته باشه به قصد تیکه پاره کردن به پسر کوچکتر یورش برده بود و اون وسط هر چی هم دم دستش میومد سمتش پرت می‌کرد. پسرا سعی می‌کردن مانعش بشن چون در غیر این صورت دفعه بعدی که تیتر روزنامه‌ها می‌شدن عنوانش می‌شد "قتل عمد و وحشیانه کیم نامجون توسط هیونگ گروه بی تی اس"

از همه بدتر جیمینی بود که همون لحظه روی کاناپه جا گرفته بود و با به هم گره زدن دستاش روی سینه‌ش تنها به گفتن جمله " فقط مواظب باش نکشیش" اکتفا کرده بود و از کنترل کردن سوکجین خودداری کرده بود. حتی بعدا که به اجبار و چشم غره و داد و بی دادهای هوسوک هم بهشون ملحق شده بود فقط در ظاهر سوکجین رو عقب میروند و در اصل نه تنها جین رو به نامجون می‌رسوند بلکه خودش هم وسط گیر افتادن‌های نامجون یه چند تا ضربه سوسکی شامل حالش می‌کرد.

سوکجین: کور خوندی کیم نامجون فهمیدی؟ کور خوندی. دیگه تموم شد اصلا من از اولم عقل تو کله‌م نبود که اگر بود به تو حق انتخاب نمی‌دادم. تمومه خب؟ تموم.. از این به بعد چاره‌ای جز این که عاشق من باشی نداری فهمیدی؟ آندرستند؟!؟!

نامجون کتک خورد و مظلومی که روی زمین نشسته بود و پاهاش رو زیر خودش انداخته بود.. با چشم به هوسوک و یونگی منظورش رو رسوند و اونا هم با گرفتن بازوهای نامجون بهش کمک کردن به سمت سوکجین خم بشه و حالت اطاعت و تعظیم به خودش بگیره و مهر تایید بزنه رو جملاتی که اصلا نمیدونست چی هستن و چه معنی میدن

MY STUPID CRUSH | NAMJIN - YOONMINWhere stories live. Discover now