《10》

168 57 23
                                    

جیمین:کجا میریم هیونگ

ته:هتل..

جیمین:پیش تجین؟

ته:نباید دنبالم میومدی

جیمین به رو ب رو نگاه کرد و کمی خودشو جا به جا کرد

جیمین:نمیتونستم بزارم تنها بری

ته خندید و سر تکون داد

ته:تاحالا زیاد تنها بودم..نیازی نیست نگرانم باشی

جیمین:ایندفه فرق میکنه..

ته:چه فرقی

جیمین:اونا منم گول زدن..

تهیونگ سکوت کرد

"قرار نیست دیگ جین رو ببینم"

جیمین:جین هیونگ رو میبخشی؟

تهیونگ:باید ببخشم؟

جیمین:نمیدونم هیونگ

تهیونگ:من همیشه بخشیدم..
ولی اییندفعه تنها تفاوتش اینه..
ک به خدا بخشیدم
.............

ایو:خوابه‌‌...

تهیونگ سر تکون داد و دستشو کلافه داخل موهاش کشید

آیو:خبر خوبی نداری...

تهیونگ تلخ خندید و به چشمای بسته
دخترش نگاه کرد

"منو ببخش بابا..که چیزایی رو توی ذهنت گنجوندم..ک ارزشی نداشت"

تهیونگ:خبر خوب..جین رو دیدم
خبر بد..جین رو دیدم

آیو سرشو پایین انداخت
با خودش فکر کرد شاید اگه دخالت نمیکرد اونا جین رو بر میگردوندن و تهیونگ رو راضی میکردن
ولی دخالت آیو همه چیز رو خراب کرد

آیو:جیمین خوابیده؟

تهیونگ سر تکون داد

ته:فردا بر میگردیم سئول
میخوام وسایلمو جمع کنم

آیو:کجا میخوای بری؟

ته:هرجایی ک هیجکدومشون ب چشمم نخورن

تهیون:مامان

آیو ب طرف پسرکش برگشت

آیو:چرا بیدار شدی

تهیون:صبح شده...ساعت..باید ۶ باشه

تهیونگ:چقدر زود بیدار شدی

تهیون:عادت کردم

آیو:برو صورتتو بشور تا برات صبحونه بیارم

تهیون سر تکون داد و توی مسیری ک داشت میرفت گفت:این که من بیدارم..عجیب نیست اینکه اونا بیدارن..عجیبه

............

جیمین:هیونگ کجا میخوایم بریم

تهیونگ:فرانسه

جیمین:فرانسه؟

تهیونگ:میتونی برگردی پیش نامجون

جیمین:نه...منم..منم میام

lostWhere stories live. Discover now