7.Role of the fool⁽²⁾

4.2K 787 527
                                    


وقتی غروب جاش‌ رو به شب داد و عقربه‌‌ی ساعت جیبی‌ِ تهیونگ از نیمه شب عبور کرد، اون توی آشپزخونه مشغول آماده کردنِ کمی چای‌، برای خودش بود.
انتظارش رو نداشت صدای ماشینی که وارد خونه می‌شد رو بشنوه‌. تا وقتی که آقای جئون برنگشته بود، تهیونگ به تخت خودش نمی‌رفت؛ نباید می‌رفت. اما فکر هم نمی‌کرد به این زودی برگرده‌.

در با حرکتی باز شد؛ در کمال تعجب دنیل مست به نظر نمی‌اومد. دوباره از چیزی ناراحت بود، حتی بدون نگاهی به پیشخدمت سمت اتاق خوابش رفت و در رو طوری پشت سرش محکم به هم کوبید که گچ دیوار بریزه.
تهیونگ چاییش‌ رو فراموش کرد. از آقای جئون نپرسید که چه اتفاقی افتاده، چون مرد کاملا آروم و آسوده خاطر به نظر می‌رسید‌.
اون کمی مست بود، چیزی درخواست نکرد و تهیونگ توی سکوت تا طبقه‌ی دوم همراهش قدم برداشت.
بدون هیچ حرفی راهرو رو طی می‌کردن، از اتاق مطالعه و اتاق‌ خواب‌ها گذشتن و وقتی به اتاق نشیمن رسیدن، جونگکوک در حالی که هنوز کتش رو تنش کرده بود، روی یک صندلی ولو شد‌.
توی همون حالت نشست و بعد از کمی، تهیونگ شروع به حرف زدن کرد:

"آقای جئون؟"
مرد آهسته به حضور اون واکنش نشون داد و با تکون دادن دستش، درخواست قهوه کرد‌.
"پیشنهادش‌ نمیکنم. میتونم براتون آب بیارم اگه بخواید‌."

جونگکوک به دلیل رد شدنِ درخواستش، به شکل کودکانه‌ای اخم‌ کرد‌ و گفت:
"دیگه هیچی نمیخوام‌."

"گردشتون‌ چطور بود؟"
تهیونگ با عجله پرسید و به مرد کمک کرد تا کتش رو در بیاره‌.

"فکر کنم برای این نوع سرگرمی‌ها، زیادی پیر‌م."

تهیونگ معمولا توی مسائل شخصیش‌ دخالت نمی‌کرد و به هیچ چیزی اهمیت نمی‌داد. اما حالا چیزی که متوجه شده بود رو بیان کرد:
"دنیل به نظر ناراحت می‌اومد‌."

همون موقع نیشخندی‌ روی لب‌های جئون نشست و حتی به نظر مشتاق شده بود.

"یه مکالمه‌ی آموزشی‌ باهاش داشتم‌."

"و چطور پیش رفت؟"

"به نظرم حالا حتی بیشتر‌ از قبل از تو متنفره‌."

"اون توی نفرت‌ داشتنش‌ کاملا‌ بی‌خطره‌. من هیچوقت اذیت نمیشم‌."
کت رو روی پشتیِ صندلی رها کرد و جئون زیر چشمی به اون نگاه انداخت.

"و تو هم از اون محافظت میکنی‌."
با این حرف تهیونگ میل عجیبی برای لبخند زدن پیدا کرده بود، اما خودش‌ رو کنترل کرد‌.

"من فقط حقیقت‌هایی که وجود داره رو میگم‌."
مرد با نارضایتی زیر لب صدایی در آورد‌.
"راستی، میخواستم ازتون بپرسم‌ که،"
تهیونگ تصمیم گرفت صحبتش رو کامل کنه‌.
"پیانو‌تون‌ کوک‌ نشده، میتونید‌ یه استاد خبر کنید؟"

Deadlock [KookV]Where stories live. Discover now