11.Treasure⁽¹⁾

4.7K 689 493
                                    


«به محض اینکه یادش می‌افتاد، خونش‌ به جوش می‌اومد. می‌تونست با خون‌ کنار بیاد، اما حالا چیز‌ دیگه‌ای توی وجودش ریشه زده؛ چیزی که هیچوقت اجازه‌ی اون رو نمی‌داد. چیزی که همیشه‌ اون رو مسخره‌ می‌کرد، چیزی که غرور رو‌ له می‌کرد.
<...> ناگهان داشت تصور می‌کرد که این دست‌های پاک، روزی دورِ گردنش پیچیده‌ میشن، که این لب‌های مغرور، جواب بوسه‌هاش رو میدن، که این نگاهِ عاقلانه با لطافت -بله، با لطافت- به نگاه اون گره می‌خوره‌.
و سرش گیج میره و برای لحظه‌ای خودش رو فراموش می‌کنه؛ تا وقتی که خشم دوباره وجودش رو فرا بگیره‌.
اون دوباره خودش رو وسط افکارِ "بی‌شرمانه" پیدا کرده بود؛ انگار که شیطان داشت اون رو دست‌ می‌انداخت‌.»

⌯⌯⌯⌯


دنیل از خونه رفت؛ همراه با یک کیف مسافرتی و وسایلی‌ که با عجله جمع کرده بود. بدون خداحافظی، در رو پشت سرش کوبید و باعث شد شیشه بلرزه.
تهیونگ به ماشینِ درحال حرکت نگاه کرد و اخمی‌ روی صورتش نشست. به دلیلی توی این فکر بود که پسر هم داشت اون رو نگاه‌ می‌کرد اما تخیلات پیشخدمت، بی‌خود بودن؛ کیم تهیونگ آخرین کسی بود که دنیل اون لحظه می‌خواست ببینه‌.

تهیونگ توی چارچوبِ در اتاق اون ایستاد. دلش نمی‌خواست وارد بشه، اما باید بقیه‌ی وسایل رو هم جمع می‌کرد و این وسایل، کم هم نبودن‌. شاید دنیل در کل نمی‌خواست هیچ کدومشون‌ رو ببره؟
شاید به محض رسیدن اون‌ها به آپارتمانش، دورشون بندازه؛ اما به هرحال آقای جئون دستور داده بود که همه‌ی وسایل‌ متعلق به پسر رو برای اون بفرستن‌.
جعبه‌های هدیه‌ی خالی، هنوز توی کمد باقی مونده بودن. دنیل چیزهای زیادی نگه می‌داشت. بسته‌بندی‌های بزرگِ هدیه، ربان‌های رنگارنگ و چندین کارت‌‌ پستال‌ با تعریف‌‌هایی که تهیونگ هیچوقت مثلِ اون‌ها رو سمت خودش نشنیده بود.
آقای جئون بلد بود چطور ناز بخره و کلماتی انتخاب کنه که با یک فرد متناسب‌ باشن‌.
اون صرفا به دنیل فقط پول نمی‌داد و اون رو نخریده بود. آقای جئون با دنیل مثل پسری که مطمئنا‌ تشنه‌ی توجه بود، رفتار می‌کرد. تعجبی نداشت که انقدر حریصانه به جایگاهش چنگ می‌زد.

تهیونگ نگران بود که افکار باز هم اون رو توی خودشون ببلعن، که شک‌ و شبهه‌‌ها دوباره خوابِ شب رو ازش بگیرن، اما بعد از جمع کردن وسایل دنیل و گذاشتن چمدون‌هاش دم در، احساسِ آرامش غیر قابل توضیحی به اون داد.

توی کشوی میز، چندتا عکس پیدا کرد که دنیل اون‌ها رو با پولاروید گرفته بود. عکس‌ها از آقای جئون یا خود دنیل بودن و بین اون‌ها حتی یک عکس دونفره هم وجود داشت.
تهیونگ به چهره‌های اون‌ها نگاه می‌کرد و مطمئن نبود که نیازی به برگردوندن عکس‌ها هست یا نه. ارزشش رو داشت که کسی رو یاد همچین چیزهایی بندازه؟

Deadlock [KookV]Where stories live. Discover now