17.Dear name

4.3K 552 195
                                    


«متوجه‌ نمیشم‌ که‌ چطور می‌تونی چنین‌ تاثیری روی‌ قلبِ نداشته‌ام‌، باقی بذاری؟»

⌯⌯⌯⌯

تهیونگ فنجون‌های قهوه رو جلوی جونگکوک و سوکجینی‌ گذاشت‌ که به‌ درخواست مرد، برای‌ شام‌ توی‌ خونه‌ مونده بود.
انتظار چنین موقعیتی رو نداشت‌. فکر نمی‌کرد که جئون‌ بخواد‌ شخصا‌ با‌ استاد‌ حرف بزنه‌؛ رو در رو و بدون واسطه. البته هنوز نمی‌دونست چه چیزی برای صحبت کردن وجود داشت‌.

"ببین، من نمیخوام کارمو‌ از دست بدم‌ و با یه‌ سری چیزای‌ احمقانه رابطه‌م رو با‌ تو‌ خراب کنم‌."
سوکجین با صراحت ادامه داد:
"من میدونم مشکل‌ از کجاست. پس بذار خیالت‌ رو راحت کنم‌ که حس خاصی به‌ تهیونگ ندارم. می‌فهمی چی میگم؟"
جونگکوک سرش‌ رو چرخوند و نگاهش رو به اون داد.
"اصلا‌ کی‌ میتونه‌ از این‌ خوشش‌ بیاد آخه؟"

چند‌ روزی‌ میشد که مرتب برف‌ِ سنگینی می‌بارید و هوای بیرون از خونه، رو به تاریکی می‌رفت، اما سوکجین‌ فکرش‌ رو درگیر همچین چیزهای‌ کوچیکی‌ نمی‌کرد و قصدِ خونه‌ رفتن‌ نداشت. قهوه‌ می‌خورد، از دست‌پخت تهیونگ تعریف می‌کرد و کاملا خونسرد با‌ جئونی‌ که‌ مردد‌ به‌ اون‌ نگاه‌ می‌کرد، حرف می‌زد.

"من خوشم‌ اومد‌."

"عالیه‌. باشه‌ برای‌ خودت‌. من‌ که‌ خوب‌ می‌دونم‌ این بچه چقدر میتونه روی اعصاب باشه‌. به هرحال چند سال زیر دست خودم بوده و میتونم بگم اون چندسال رو بزرگش‌ کردم‌. واقعا خیلی‌ دردسر‌ سازه‌. و همونطور که خودت‌ می‌دونی، من‌ حوصله‌ی دردسر ندارم‌."

تهیونگ بازدمش‌ رو‌ بیرون‌ فرستاد و سری‌ تکون‌ داد. به اون، از سر تا پا احترام گذاشته میشد و رفتار‌ خوبی‌ رو شاهد بود؛ پس حالا هم قرار نبود به خاطر تصویری که معلمش‌ از اون داشت، ناراحت بشه‌. تصویرِ نوجوان آزار دهنده‌ای که کاری جز خراب کردن روزِ بقیه نداشت‌.
اما جونگکوک‌ با تمرکز‌ خاصی به استاد نگاه‌ می‌کرد و سر‌ش‌ رو تکون داد؛ انگار که داشت افکار خودش‌ رو تایید می‌کرد.

"می‌تونستم‌ قضیه‌ رو جدی‌ بگیرم‌ و دعوا‌ راه‌ بندازم اما‌ فعلا از وضعیت‌ راضی‌ام‌."
جئون‌ این‌ رو گفت‌ و با‌ خستگی به‌ تهیونگ نگاه کرد.
"بشین. انقدر‌ فرار‌ نکن‌."

"خب‌ پس‌ حالا‌ می‌تونیم‌ کلاس‌‌ها رو ادامه‌ بدیم؟"
سوکجین‌ از‌ زیر‌ عینکش، نگاه‌ منتظری‌ به‌ مرد‌ انداخت‌.

"اگه تهیونگ بخواد، چرا که‌ نه‌."
حتی از لحن جونگکوک‌ هم می‌شد فهمید که امروز‌ طور‌ دیگه‌ای خسته‌ شده‌.

"البته‌ که‌ می‌خواد. مگه‌ نه‌ تهیونگ؟"
استاد‌ کیم‌ نگاهش‌ رو به‌ پیشخدمت‌ داد و تهیونگ سرش‌ رو بالا و پایین کرد.
"عالیه‌. پس آخر هفته‌ همدیگه‌ رو ببینیم؟"

Deadlock [KookV]Where stories live. Discover now