Part 10

417 76 16
                                    





همونطور که به سمتِ ماشین ها حرکت میکردن با دندون های چفت شده خطاب به یونگی گفت:

" فقط بگو کی جرئت کرده؟! "

یونگی با لحنِ عصبی همونطور که درِ ماشین رو برای نامجون باز میکرد گفت:

" اسمش چانِ. "

بعد خیلی سریع صندلی کنارِ نامجون نشست و به راننده اشاره کرد حرکت کنه و رو به نامجون ادامه داد:

" مواد فروش و زورگیر بود، مثل اینکه چند سالیه چند تا قُلچماق و مواد فروش مثلِ خودش دورِ خودش جمع کرده یه گنگِ کوچیک درست کرده. "

نامجون بعد از اینکه اولین پُک رو به سیگارش زد دودش رو تو ماشین رها کرد:

" همم، اونوقت چجوری یه مواد فروش با گنگِ کوچیکش، چهار تا از افرادِ منو کشته و دو تا از کامیون های محموله رو با خودش برده شوگا؟! "

یونگی ابروهاش رو بیشتر به هم نزدیک کرد و در سکوت فقط به مشت های گره خوردش خیره شد.

نامجون تاکید کرد:

" جوابِ منو بده شوگا. "

" محموله لو رفته بوده، یکی راپُرت و تایم حرکت محموله رو داده بهشون، اونام صد در صد پشتشون به کسِ دیگه ای گرمِ که جرئت کردن همچین کاری کنن. "

نامجون پُکِ دیگه ای از سیگارش گرفت و اون رو روی روکشِ چرمِ صندلی جلو فشرد و خاموش کرد.

یونگی ادامه داد:

" هوسوک محلِ کامیون هارو ردیابی کرده، مثلِ اینکه حتی از وجودِ ردیاب ها تو محموله خبر داشتن، اما چون محلِ دقیقشون رو نمیدونستن سعی کردن با ایجادِ سیگنال های دیگه ردیابی رو مختل کنن، تقریبا هم کارشون جواب داد، اما اینا چیزی نبود که جلوی هوسوک رو بگیره. "

و تیکه آخرِ جملشو با افتخارِ مشهودی بیان کرد.

" پیداش کن. "

یونگی سکوت کرد و نامجون دوباره تکرار کرد:

" اون آدمی که همچین شِتی خورده برام پیداش کن شوگا. "

" چشم رئیس. "

صد در صد که یونگی میدونست نامجون قراره چه بلایی سرِ کسی که خیانت کرده بیاره، به هر حال بارها به چشم دیده بود.

******

حدودِ یک ساعت و چهل دقیقه طول کشید تا به بندره متروکه ای برسن که هوسوک رد کامیون هارو تا اونجا زده بود.

نامجون بعد از چک کردنِ خشابِ اسلحش از ماشین پیاده شد، یونگی مثلِ همیشه سمتِ راستش و بقیه افرادش هم پشتِ سرش حرکت میکردن.

بعد از رد شدن از کانکسِ آبی رنگِ زنگ زده ای تونستن افرادی رو ببینن که عده ای در حالِ بار زدن مقداری از محموله به درونِ یه کشتی بارکشی متوسط و عده ای دورِ آتیش اسلحه بدست سرخوش نشسته بودن و الکل مینوشیدن و البته چند مرد هم با استایلِ کاملا متفاوت با فاصله از اون جمع ایستاده بودن و مشغولِ بررسی اوضاع بودن، با یه نگاه میشد فهمید که عضوِ این دسته نیستن.

𝐌𝐲𝐑𝐨𝐬𝐞Where stories live. Discover now