با احساس سنگینی روی سینش پلک هاش رو باز کرد و توله رو دید که با چشم های درشت و بامزه اش بهش زل زده
-خیلی وقته بیداری توله؟
توله گوش هاش رو به پایین خم کرد و به خیره شدنش ادامه داددستی به سر توله کشید و بلند شد
نگاهی به ساعت انداخت که عدد ۱۱ رو نشون میداد چطور انقدر زیاد خوابیده بود؟
به سمت سرویس رفت و این توله بود که با نگاه کنجکاوش جونگکوک رو دنبال میکرد
وقتی از سرویس خارج شد توله دویید سمتش و
پرید تو بغلش
خنده ای کرد و توله رو توی بغلش فشار داد
-روباه کوچولوی شیرین🌙🌙🌙🌙🌙🌙🌙🌙🌙🌙🌙🌙🌙
بیکن ها رو تو ظرف خالی کرد و رو به روی توله گذاشت و به شیرین بازی های توله چشم دوخت که چطور هر لقمه رو تند تند میجویید و سراغ بعدی میرفت
-خب کوچولو غذات رو که خوردی میتونی برگردی پیش خانوادت هوم؟توله پشت چشمی نازک کرد و درحالی که با ناز قدم برمیداشت و دُمش رو تو هوا تکون میداد روی کاناپه پرید
خنده ای به حرکات روباه کرد و تو آغوشش گرفت
-تو چرا انقد ناز داری؟
توله رو تو آغوش گرفت و به سمت حیاط رفت و بوسه ای به سر توله زد
-دیگه وقتشه برگردی توله کوچولو
به داخل برگشت و به خیال اینکه توله برمیگرده به زادگاهش به کارگاهش رفت تا وسایلش رو برای ادامه نقاشیش به پایین بیاره
وقتی دوباره برگشت پایین توله رو دید که از پشت شیشه با چشم هایی مظلوم بهش زل زده
سعی کرد اهمیتی نده و به نقاشیش ادامه دادیک ساعت گذشته بود اما توله همچنان پشت در به خواب رفته بود
روباه با شنیدن صدای باز شدن در چشم هاش رو باز کرد و تو بغل جونگکوک پرید و تند تند گردنش رو بو کشید
پسر با خنده عقب کشید
-نکن بچه قلقلکم میادبا انگشت اشاره ضربه ارومی به نوک بینی توله زد و گفت:
-دوس داری پیش من زندگی کنی؟
توله گوش هاش رو به سمت پایین خم کرد و زبونش رو بیرون آوردبا ذوق به دلبری های روباه خیره شد و لب زد:
-پس یعنی از الان به بعد من میشم آپای تو؟💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫
معذرت میخوام این پارت یکم کوتاه شد♡
💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫
YOU ARE READING
Little Fox | روباه کوچولو (kookv)
Fanfictionخلاصه داستان: جونگکوک بخاطر قرار دادی که با کمپانی BJ بسته باید به جزیره جیجو بره و نقاشی هایی که بهش سفارش شده رو کامل کنه.. و حالا چی میشه که یه توله روباه رو تو حیاط خونش پیدا کنه؟ کاپل : کوکوی ژانر : هیبرید فلاف اسمات روزمره تایم های آپ روز مشخص...