Part 9

1.2K 185 12
                                    

شکلات رو روی تست مالید و به دست پسر داد
توله هم خنده ذوق زده ای کرد و با ولع شروع کرد به خوردن
پسر بزرگتر یک دستش رو زیر چونه اش گذاشته بود و با لبخند به پسر رو به روش و شیرین بازی هاش خیره شده بود

-پرتقال؟
پسر با لُپ های پُر و چشم های گرد شده به جونگکوک نگاه کرد
+هوم؟

خنده ای کرد و شکلات مالیده شده به گوشه ی لبش رو با انگشت شصت پاک کرد

-نظرت چیه امروز بریم برات خرید کنیم؟

توله سرش رو به بالا پایین تکون داد و دوباره مشغول جوییدن تُستش شد.
با به صدا دراومدن زنگ خونه جونگکوک از آشپزخونه خارج شد و بی درنگ در رو باز کرد

جیمین در حالی که ساکی گنده تر از خودش تو دست راستش گرفته بود و با لبخنده پهنی که روی صورتش جا خوش کرده بود به جونگکوک نگاه کرد

-اوه جیم کی رسیدی
×نمیزاری بیام تو؟

ساک سنگین رو به راحتی از دست پسر گرفت و از جلوی در کنار رفت
پسرکوچیکتر پشت گردنش رو خاروند و گفت:
-ببخشید هیونگ فقط یکم هول شدم

جیمین با تعجب انگشت اشاره اش رو جلوی صورت جونگکوک گرفت

×تو الان به من گفتی هیونگ؟
-خب آره تو از من بزرگتری
×باورم نمیشه این اولین باریه که منو هیونگ صدا میزنی
جونگکوک با تعجب کمی فکر کرد و سری تکون داد
-هوم درسته یادم نمیاد هیچوقت هیونگ صدات کرده با‌شم

×خب مهمونت رو نمیخوای بهم نشون بدی؟نکنه دوست دخت..
+جونگکو...(هییین)
×یا مسیح

توله با دیدن پسر غریبه دستش رو روی دهانش گذاشت و جیغ خفه ای کشید
جونگکوک ساک رو کنار کاناپه رها کرد و به سمت پسرش رفت که با بغض و ترس به جیمین خیره شده بود

توله خودش رو پشت جونگکوک قایم کرد و لباسش رو توی مشت های کوچولوش گرفت

جیمین با تعجب نگاهی به گوش ها و دُم توله انداخت و به سمت جونگکوک برگشت

×هی پسر نمیدونستم به bdsm علاقه داری
-ها؟
جیمین با چشم هاش به دم و گوش های توله اشاره کرد
جونگکوک با فهمیدن منظور پسر بزرگتر تک خندی کرد
-نه جیم اونجور که فکر میکنی نیست
و بعد به سمت پسر کوچیکتر برگشت
-بیبی نمیخوای بیای بیرون؟
پسر سرش رو به معنای نه به چپ و راست تکون داد و خودش رو بیشتر پشت آپاش قایم کرد
-عزیزم قولم رو که یادت نرفته هوم؟در ضمن جیمین هیونگ منه و از بچگی باهم بزرگ شدیم پس خطری در کار نیست
پسر کمی فکر کرد و اروم از پشت جونگکوک بیرون اومد و دستش رو دور بازوی عضله ای جونگکوک حلقه کرد
جیمین به پسر نزدیک شد و بی هوا دستی به گوش ها و دم توله کشید و با حالت متفکری لب زد:
×هووم چقد واقعی به نظر میان

پسر چشم هاش رو بست و بازوی جونگکوک فشار داد

-جیم داری میترسونیش

پسر بزرگتر بی توجه به حرف جونگکوک انگشتش رو زیر چونه توله گذاشت و سرش رو بالا اورد
×اسمت چیه
جونگکوک کلافه پوفی کرد و دستی به موهاش کشید

-هنوز اسمی نداره یعنی هنوز فکر نکردیم که چه اسمی براش انتخاب کنیم و این دم و گوش ها واقعی ان میدونم تعجب کردی ولی من همه چیز رو برات توضیح میدم
جیمین به سمت پذیرایی راه افتاد
×خب پس منتظر چی ای؟
جونگکوک به سمت توله برگشت و با ارامش زمزمه کرد:
-عزیزم میتونی بری حموم رو آماده کنی تا من بیام؟

توله سری تکون داد و بی تردید به طبقه ی بالا رفت



حمایت یادت نره پرتقال(:🍊



Little Fox | روباه کوچولو (kookv)Kde žijí příběhy. Začni objevovat