Part 11

1.3K 218 32
                                    

چند دقیقه ای میشد که باهم به یکی از لوکس ترین پاساژ های جیجو اومده بودن
جونگکوک میخواست بهترین ها رو برای توله اش انتخاب کنه
توله هم دست آپاش رو محکم گرفته بود و اروم قدم بر میداشت تا تو شلوغی گمش نکنه

-عزیزم همه شاپ ها رو خوب نگاه کن اگه چیزی خوشت اومد حتما بهم بگو باشه؟
توله در حالی که با چشم های دُرشتش اطراف رو بررسی میکرد سری تکون داد
چشمش به عروسک هایی افتاد که پشت ویترین با رنگ ها و مدل های مختلف دلبری میکردن
ناخوداگاه قدمی به سمت ویترین برداشت
آب دهانش رو قورت داد و با چشم هایی براق به عروسک ها خیره شد
دستی پشت کمرش نشست و به سمت داخل هدایتش کرد
توله با تعجب به جونگکوک و بعد به رنگ های اطرافش نگاه کرد
با دو خودش رو به خرگوش سفید رنگی که خیلی وقت بود بهش دل باخته بود رسوند و به ارومی گوش های نرمش رو لمس کرد
صدای قدم های آپاش رو میشنید که داره بهش نزدیک میشه
-دوستش داری؟
+اوهوم
-بَرِشدار
توله با تعجب و چشم های بغض دار سرش رو به طرف آپاش برگردوند
+م..می..میتونم؟
-معلومه که میتونی زود باش توله
پسر با ذوق خرگوش رو بغل گرفت
رو پنجه هاش بلند شد و بوسه ای به گونه ی آپاش زد
+م..ممنون آپا ج..جوونگکوکی
پسر بزرگتر تپش های قلبش رو نادیده گرفت و موهای پسرش رو بهم ریخت
-توله ی شیرینم
پسر با ذوق خنده ای دندون نما کرد و خرگوشش رو تو بغلش فشار داد
.....
چند رنگ هودی و شرتک رو برداشت و روی میز انتظار گذاشت
به سمت پسر رفت که خیلی وقت بود در حال انتخاب لباس بین رگال ها بود
-ته؟از چیزی خوشت اومده؟
پسر با خجالت سرش رو تکون داد و دو تا کراپ تاپ پاستلی رنگ رو جلوی جونگکوک گرفت
+ک..کدوم بهتره جونگکوکی؟آ..بی یا بنفش؟
-خب دوتاشم قشنگه بیبی دوتاشم ببر بزار روی اون میز باشه؟
+اما..
-اما نداریم عزیزم جیمین هیونگ خونه منتظره عجله کن
توله با دو به سمت میز رفت و تاپ ها رو روی میز گذاشت
وقتی برگشت جونگکوک رو دید که قسمت لباس های زیر وایساده
با خجالت به سمتش رفت و سرش رو پایین انداخت تا گونه های سرخ شده اش مشخص نشه
جونگکوک متوجه حرکات خجالتی پسر شد
-عزیزم من میرم کفش ها رو نگاه کنم پس راحت باش و هرچیزی که نیاز داری رو بردار باشه؟
......
چند ساعتی از خریدشون گذشته بود و تقریبا همه خرید های لازم رو انجام داده بودن
پاکت های خرید دست جونگکوک بود که جلو جلو به سمت ماشین میرفت و پشت سرش تهیونگی بود که با قدم های کوچیکش و خرگوشی که دستش بود سعی میکرد خودش رو به آپاش برسونه
پاکت هارو عقب ماشین گذاشت و در رو برای پسر باز کرد
خودش هم پشت فرمون نشست و راه افتاد که زمزمه کوتاه پسر رو شنید
+هاه خسته شدم
-برگرد تکیه بده به در ، کفشاتو دربیار و پاهاتو دراز کن
توله به آرومی به در تکیه داد و پاهاش رو روی پاهای آپاش دراز کرد
پسر بزرگتر در حالی که با یه دست فرمون رو هدایت میکرد با دست دیگه اش پاهای توله اش رو ماساژ میداد و گاهی دستش رو به پوست لطیفش میکشید
+آ..آپا میتونم دُممو بیارم بیرون؟
-عزیزم یه جای دیگه مونده که وقت زیادی نمیبره میتونی کم دیگه تحمل کنی؟
+میتونم
سری تکون داد و درحالی که پاهای پسرش رو نوازش میکرد حواسش رو به مسیر داد
....
ماشین رو جلوی کندی شاپ نگه داشت
-پیاده شو توله زود کارمون تموم میشه
همراه پسر پیاده شد و دستش رو گرفت
وارد فروشگاه شدن که پسر با دیدن انواع شکلات و پاستیل های رنگی با ذوق به سمت جونگکوک برگشت و صورتش رو به سینه اش چسبوند و بغلش کرد
+آپا جونگکوکی خیلی مهربونه
و بعد بوسه ای به همون قسمت زد
و دوباره با تعجب سرش رو بالا اورد و به جونگکوک نگاه کرد
+آپا چقد قلبت تند تند میزنه
و بعد گوشش رو به سمت چپ سینه پسر بزرگتر چسبوند
پسر بزرگتر هم که از شیرین بازی های توله اش دل ضعفه گرفته بود بی طاقت جوری توله رو توی بغلش کشید که پاهای پسر از زمین بلند شد
گاز محکمی از گوش هایی که از زیر کلاه سیخ شدنش معلوم بود گرفت
+آپاااا د..درد میگیره
توله رو پایین گذاشت و بوسه ای به گوش هاش زد و تک خندی کرد
-ببخشید
پسر دست هاش رو روی گوش هاش گذاشت و با دلخوری به جونگکوک نگاه کرد
سبد حصیری که پاپیون قرمز رنگی بهش چسبیده بود رو برداشت و به سمت قفسه ها رفت
تند تند لاین ها رو رد میکرد و هرچیزی که خوشش میومد رو داخل سبد مینداخت
به لاین آخر که رسید آبنبات هایی که قفسه سوم بود توجهش رو جلب کرد
پنجه هاش رو بلند کرد و دستش رو دراز کرد ولی بی فایده بود
به سمت جونگکوک رفت دستش رو کشید و جلوی قفسه ها وایساد
+جونگکوکی میشه کمکم کنی؟
-اوهوم ولی یه شرطی داره
+چه شرطی
- بهم یه بوس بدی
+اووم باشه
پسر دست هاش رو پشتش قفل کرد و سمت راست صورتش رو نزدیک آپاش برد
اما جونگکوک بوسه ای نوک بینیش زد و بلافاصله مشت هاش رو پر از آبنیات کرد و تو سبد پسر ریخت
...‌..
جعبه های پیتزا رو روی کانتر گذاشت و دنبال هیونگش گشت ولی مثل اینکه توی اتاقش بود
در اتاق رو زد و وقتی جوابی نشنید به آرومی در رو باز کرد
جیمین بالشی رو بغل کرده بود و با دهانی باز به خواب رفته بود
به آرومی در رو بست و پاکت های خرید رو به اتاق تهیونگ برد
-بیبی من میرم لباسامو عوض کنم تو عم یه لباس راحت بپوش و بیا اتاق من ، هیونگ خوابه فکر نکنم بخاطر شام بیدار بشه
بعد از رفتن جونگکوک پسر پاکت های خرید رو بیرون ریخت و دنبال لباس مناسبی گشت
یه دست تیشرت و شرتک آبی رنگ پوشید ، موهاش رو شونه زد ، دمپایی های عروسکیش رو هم پوشید و به همراه خرگوشش به اتاق جونگکوک رفت
تقه ای به در زد
+آپا؟
-بیا تو عزیزم
آروم وارد اتاق شد و در رو بست
-خرگوشتم اوردی؟
توله با حالت لوسی لب زد:
+اوهوم میخوام بغلش کنم و بخوابم
تا خواست روی تخت بشینه جونگکوک از پشت محکم بغلش کرد و عطر موهاش رو بویید
-پس منم تو رو بغل میکنم
پسر درحالی که دست و پا میزد و سعی میکرد خودش رو از دست آپاش نجات بده گفت:
+آپا تو همیشه من رو خفه میکنی
فشار دست هاش رو کمتر کرد
-اینجوری خوبه؟
توله نفس عمیق و آسوده ای کشید
+خوبه
کنار گوش پسر لب زد:
-خب حالا بگو ببینم من رو بیشتر دوس داری یا خرگوشتو
+خب..
-زود باش اگه نگی فشارت میدم
+دوتاتون رو دوست دا...عااایییی
-من یا خرگوش؟
+جونگکوکی...جونگکوکی رو بیشتر دوست دارم
-آفرین حالا شد
بوسه ای به گردن خوش بو و شیرین پسر زد و ازش جدا شد
جعبه های پیتزا رو برداشت و شروع کرد به خوردن
-شروع کن توله


دوستان رَوند داستان یکم آرومه بخاطر اینکه من هر پارتی که آپ میکنم خیلی کوتاهه و چرا؟چون حمایتی نمیبینم که دست و دلم برای آپ کردن پارت طولانی بره(البته به جز کسایی که تا الان همراهم بودن و حمایتم کردن♡) و این پارت اولین پارتیه که بیش از هزار کلمه توش هست و امیدوارم از این پارت حمایت کنید تا من بیشتر انگیزه بگیرم و پارت های طولانی تری آپ کنم و اگر باز هم ووت ها به اندازه دلخواهم نشه آپ نمیکنم تا نتیجه خوبی ببینم🦊

منتظر حمایت های پرتقالیتون هستم🍊🤏🏼

Little Fox | روباه کوچولو (kookv)Where stories live. Discover now