Part 13

1.2K 164 33
                                    

-ته؟من امروز یجورایی سرم شلوغه ، هم باید نقاشیمو کامل کنم هم باید یه سر برم بیرون پس باید یجور خودت رو مشغول کنی هوم؟

پسر درحالی که لب هاش رو جلو داده بود سری تکون داد

....

تقریبا دو ساعتی میشد که آپاش کارش رو شروع کرده بود
تو این مدت سعی کرده بود خودش رو با لباس ها و چیدنشون به سلیقه ی خودش تو کمد مشغول کنه

بی هوا به سمت آپاش دویید و از پشت بغلش کرد و نیمی از صورتش رو به پشت آپاش چسبوند
+آپا کارت ت..تموم نشد؟
جونگکوک یک دستش رو روی دست های پسر گذاشت و گفت:
-حوصله ات سر رفته پرتقال؟
+اوهوم
به سمت توله برگشت و دست هاش رو روی پهلو هاش گذاشت
-عزیزم گفته بودم امروز یکمی سرم شلوغه الانم باید یه سر برم بیرون ولی زود برمیگردم
توله سری تکون داد و خواست عقب بکشه که جونگکوک بیشتر پسر رو به سمت خودش کشید
-اگه همین الان بوسم کنی قول میدم فردا ببرمت شهربازی
توله لبخندی زد و با بلند کردن پنجه هاش بوسه ای به لب های جونگکوک زد
با تعجب به توله نگا کرد
-الان چیکار کردی؟
توله با ترس کمی عقب کشید
+ک..کار اشتباهی کردم آ..آپا؟
دوباره پسر رو به سمت خودش کشید و قفلش کرد
+آ..آخه آپا هم..همه جای ته ته رو ب..بوس میکنه منم خواستم لباش رو بِبو...اوووم
قبل اینکه توله حرف هاش رو تموم کنه به لب هاش حمله کرد و مک عمیقی زد و کمی عقب کشید
-کار اشتباهی نکردی عزیزم ولی یادت باشه فقط میتونی لب های آپا رو ببوسی
و دوباره شروع کرد به مکیدن لب های توله اش
وقتی تلاش های توله واس تقلید حرکات خودش رو دید
دست های توله اش رو دور گردن خودش حلقه کرد و به خودش نزدیک ترش کرد و گاز آرومی از لب بالاش گرفت
+عا..ح
با شنیدن صدای ناله آرومش زبونش رو داخل دهنش چرخوند و دستور داد
-زبونتو بیار بیرون
مطیعِ خواسته ی آپاش بی حرف کاری که ازش خواسته بود رو انجام داد
لیسی به زبون توله اش زد و زبونش رو تو دهن خودش کشید و دوباره بوسه ی خیسی رو شروع کرد
وقتی متوجه شد پسر نفس کم آورده دست هاش رو شل کرد
پسر نفس نفس زنان عقب کشید و با گونه های قرمز شده به سمت اتاقش دویید
تک خندی به خجالتی بودن پسرش کرد
چطوری لب هاش انقدر شیرین بود؟

....

توله اش رو خونه تنها گذاشته بود و حالا اینجا بود پیش پزشکی که درباره ی توله اش بهش هشدار داده بود

همه چیز رو به پزشک توضیح داد و منتظر جواب پزشک بود

×خب اول از همه ، هیبرید ها ۵ ماهگی رو که رد میکنند ، ناخوداگاه تبدیل به نیمه انسان میشن ، در ضمن تحریک شدنشون یک امر طبیعیه و شما باید بهشون کمک کنید وگرنه ممکنه درد زیادی رو تحمل کنن ، البته بستگی به هیبریدتون هم داره ، سعی کنید درمورد مسائل جنسی آدم ها آگاهشون کنید و همچنین هیبرید ها بسیار احساسی و شکننده هستن و ممکنه بترسونتشون درست مثل یه بچه ، تبدیل شدنشون هم تا یک سالگی دست خودشون نیست و ممکنه تو هر زمان و مکانی اتفاق بیوفته و خودتون میدونید که بهتره توی عموم اتفاق نیوفته ، نشانه های تبدیل شدن هم اکثرا خارش گوش ها و دم و یا گاهی دل درد هست

سری تکون داد و به بقیه صحبت هاش گوش سپرد:

×و از همه مهمتر افراد سودجویی هستن که سعی دارن هیبرید هارو با قیمت هَنگُفدی به عنوان برده جنسی به کشور های خارجی بفروشند پس شما وظیفه دارید به بهترین نَحو ازشون مراقبت کنید ، برای ۳ روز دیگه هم بهتون وقت میدم تا خودش رو اینجا بیارید تا من چِکابش کنم و نکات لازم رو بهتون بگم
-ممنون دکتر
×روز خوش
....
-من اومدم
پاکت های خرید رو روی کانتر گذاشت
پسر با پیرهن سفید رنگ و گشادی که تنش بود و پاهایی که جز باکسر چیزی تنش نبود با ناز از پله ها پایین اومد و با حالت دلخوری لب زد:
+آپا خیلی دیر کردی
توله اش لباس اون رو پوشیده بود؟
-معذرت میخوام عزیزم یکم طول کشید
+ولی تو قول داده بودی زود برگردی من از صدا های و..وحشتناک میترسم
و بعد بغض کرد و قطره اشکی اروم روی صورتش سر خورد
جونگکوک پسر رو بلند کرد و پاهاش رو دور خودش حلقه کرد
دست های توله هم دور گردنش حلقه شد
پیشونیش رو به پیشونی توله اش چسبوند و لب زد:
-دیگه تنهات نمیزارم بیبی من
و بعد بوسه ای به نوک بینیش زد
توله هم بینیش رو بالا کشید اشک هاش رو با دستش پاک کرد و با لبخند بینیش رو به بینی آپاش مالید
به سمت طبقه بالا رفت
-خب حالا نمیخوای بگی لباس من تن تو چیکار میکنه فرشته؟
+ناراحت شدی جونگکوکی؟
-نچ
+خب تو اتاق آپا حموم رفتم ولی یادم رفته بود با خودم لباس بیارم پس یکی از لباسای گشاد و راحت اپا رو پوشیدم
و بعد لبخند دندون نمایی زد
با دیدن دلبری های پسر طاقت نیاورد و بوسه ی کوتاهی به لب های صورتی رنگش زد
توله رو روی تخت گذاشت و درحالی که تیشرتش رو درمیاورد گفت:
-این لباس انقدر بهت میاد که دلم میخواد همجاتو گاز بگیرم
توله لبخندی زد و خودش رو زیر پتو کشید و به جونگکوکی نگاه کرد که با بالا تنه ی لخت به تخت اومد
+اووم چرا هیچوقت آپا لباس نمیپوشه؟
-خب اینجوری عادت کردم
با ذوق گفت
+پس منم میتونم لباسامو دربیارم؟
-نه عزیزم تو شلوار هم نداری سرما میخوری
توله با حالت لوسی گفت:
+آپااا لطفا
مثل همیشه جونگکوک دلش نیومد به پسرش نه بگه
-باشه توله فقط باید بری زیر پتو
پسر با خوشحالی لباسش رو دراورد و زیر پتوی گرم و نرم جا گرفت
خودش رو به پسر نزدیک کرد و از پشت بغلش کرد و دستش رو نوازش وار به شِکمش کشید
-سردت نیست عزیزم؟
+نچ
پسر دست آپاش رو از پتو بیرون اورد و بهش خیره شد
دست آپاش بزرگتر و گندمی رنگ تر از دست خودش بود
چرا دست های خودش انقدر کوچیک دیده میشدن؟
با کنجکاوی انگشتش رو روی رَگ های برجسته ی دست آپاش کشید و به دست خودش نگاهی انداخت
جونگکوک نفسی از گردن خوش بوی توله اش گرفت و مماس با گردنش لب زد:
-چی کنجکاوت کرده هوم؟
+خب آ..آپا جونگکوکی زورش خیلی زیاده حتی دستاشم از من بزرگتره کلی ام عضله داره
بینیش رو به گردن پسر مالید و درحالی که چشماشو بسته بود بوسه ای به گردنش زد
-دوسش نداری توله؟
+اووم دارم
-پس هروقت دوست داشتی میتونی لمسشون کنی
+اوهوم
پسر رو ب خودش فشرد و چشم هاش رو بست



گفته بودم جبران میکنم👻
حالا باید به فکر اسمات باشیم؟یا زوده؟🤡

🦋✨️منتظر حمایتاتون هستم✨️🦋

Little Fox | روباه کوچولو (kookv)Donde viven las historias. Descúbrelo ahora