Part: 4

2K 116 60
                                    

پارت۴:
ازونجایی که امروز تعطیله میتونم یکم به خودم استراحت بدم و به خودم برسم
تو اینه به خودم نگاه میکنم
موهام زیادی بلند شده
گوشیم رو برمیدارم و وقت ارایشگاه میگیرم
بطری اب و حوله برمیدارم و وارد اسانسور میشم
دکمه طبقه باشگاه رو میزنم
فکنم ۱ هفته ای شده کلا ورزش نکردم!امیدوارم بدنم کوفته نشه
هندزفری رو توی گوشم میزارم و اهنگ مورد علاقم یعنی River رو پلی میکنم
شروع به دوییدم میکنم
با حس چکیدن عرق روی گردنم از تردمیل پایین میام
(۲ ساعت بعد )
اکی دیگه جون ندارم
روی صندلی میشینم و بطری ابم رو سر میکشم
با حوله کمی از عرق روی بدنم رو کم میکنم و به سمت اسانسور میرم تا اب داغ جکوزی رو مهمون بدنم کنم
در اسانسور داشت بسته میشد که دستی وارد اسانسور شد و جلوی بسته شدن در رو گرفت
غرق اهنگ مورد علاقم بودم که یکی از هندزفری هام از گوشم کشیده شد
با اخم به فرد کنارم نگاه کردم
شوخی میکنی دیگ؟چرا این چند روز انقد اتفاقات تخمی پشت سرهم میوفته؟
_سلام ساشا
با لبخند مضحکی که سعی داره کیوت باشه بهم نگاه میکنه
بدون تغیر دادن حالت صورتم هندزفریم رو میگیرم و قبل گذاشتم دوباره توی گوشم سلام سردی میکنم
نقطه اوج اهنگ دوباره هندزفری از گوشم کشیده شد
دوباره با اخم به دختر مزخرف کنارم نگاه میکنم که با لباس های جذب و بازش سعی در جلب توجه داره
_ورزش خوب بود بیب؟
دستش رو به بازوم میکشه
_مشخصه برای این بدن خیلی تلاش کردی!
همین رو کم داشتم!
کمی ازش فاصله میگیرم و برای اولین بار ازینکه اخرین طبقه این برج زندگی میکنم متنفر شدم
کمی ازش فاصله گرفتم و با لحن سرد گفتم
+درسته
در اسانسور باز شد اما نرفت بیرون
هَن؟
با تعجب بهش نگاه میکنم
_مامانم خونه نیست منم کلید ندارم و پشت در موندم مامانم شب میاد خونه مشکلی نیست بیام خونه تو؟
نَمَنَ؟
+برو خونه دوستت من برنامه دارم
_نمیشه همه دوستام رفتن مسافرت هیچکس نیست که پیشش برم
و خیلی ریز ریز بهم نزدیک میشد
کلافه هوفی کشیدم و گفتم
+فقط ۱ ساعت من میخوام برم بیرون
با ذوق و عشوه خر شرکی گفت
_چشم هرچی تو بگی بیب
از کی من بِیب این شدم خبر ندارم؟چقد ازین عشوه های مسخره که برای جلب توجهه بدم میاد
هیجوقت از دخترا یا پسرایی که دنبال جلب توجه بودن خوشم نیومد
هیجوقت علاقه ای به استریپر های باربی که با لوندی و لباسای جذبشون پاهاشونو برای همه بخاطر ۱۰۰ دلار باز میکردن نداشتم
دلم یه چیز دست نخورده و تمیز میخواد
میخوام اولین کسی باشم که نقطه های حساس بدنش رو کشف کرده
این حس مالکیت و قدرت رو دوست دارم
به خونه میرسم و بدون پذیرایی کردن از مهمون ناخونده ام به سمت استخر حرکت کردم
لباسام رو دراوردم و با نیم تنه و شرت وارد جکوزی شدم
بعد ورزش واقعا این شل شدن عضله توی اب گرم حس زندگی میده!
به گوشیم نگاه میکنم
پیام ها:
تیام: تا ۲ ساعت دیگه خونه من باش
اوکی انگار برنامم جور شد
درسته گفته بودم قراره ۱ ساعت دیگه برم بیرون ولی هنوز برنامه ای نچیده بودم که خدا گذاشت جلو پام
الارم گوشیم رو روی ۴۰ دقیقه گذاشتم که اول برم ارایشگاه بعد ازونجا برم خونه تیام
تا اون موقه میتونم ریلکس کنم و یه چرت کوتاه بزنم
چشمام رو میبندم
یهو اب بیش از حد معمول میاد بالا و دستی رو روی عضله های شکمم حس میکنم
چشمام رو با تعجب باز میکنم و مهمون ناخوندم رو لخت مادرزاد جلوم میبینم که با چشماش داره بدنم رو سوراخ میکنم
اکی ولی این دیگه تهشه!تا الانم زیادی صبوری کردم
بلند داد میزنم
+اینجا چه گوهی میخوری؟؟؟؟
ترسیده و متعجب از واکنشم با لکنت میگه
_ام.. خب.. من حوصلم سرفته بود و گفتم شاید بد نباشه باهم از جکوزی استفاده کنیم ؟
دستمو بردم تو موهای بلوندش و تو مشتم گرفتم
از اب کشیدمش بیرون و با بی رحمی با همون حالت لخت و خیس از خونه پرتش کردم بیرون و لباساشو تو صورتش پرت کردم
+جرعت داری یکبار دیگه دور و بر من پیدات شه ملینا! تا الانم چیزی نگفتم بخاطر مامانت بوده که ارزش زیادی براش قائلم ولی یکبار دیگه دور و برم ببینمت دونه به دونه موهاتو از ریشه میکنم و نوک سینه های تخمیتو میبُرم!
درو پشتم میبندم و میرم سمت اتاقم
مثلا خواستم ریلکس کنم ! زنیکه بیشعور
ارامشمو بهم ریخت
صدای الارم گوشیمو میشنوم
وقت اماده شدنه
معلوم نیست باز تیام چه برنامه ای ریخته
فک نکنم امروز بیشتر ازین بتونم عصبی بشم!
یه استایل اسپرت مشکی سفید میزنم
عطرمو رو به گردنم میزنم و از خونه میزنم بیرون
بعد از کوتاه‌ کردن موهام به سمت خونه تیام میرم
یک ربع بعد جلو در خونم
اینبار زنگ در رو میزنم چون کلید رو فراموش کردم
در باز میشه و وارد خونه میشم
تیام روبروی تلوزیون نشسته و متین هم مثل دفه قبل کنار پاش زانو زده ، سرش رو به پای تیام تکیه داده و تلوزیون تماشا میکنه
گلوم رو نمادین صاف میکنم که متوجهم میشن
متین از جاش بلند میشه و روبه من میگه
=سلام خانم خوش اومدین
تیام رو به من میگه
_ داری میای اینطرف شلوار پاته یه بطی اب هم از یخچال بیار
+علیک سلام! منم خوبم ممنون که پرسیدی
عصبی روی مبل خودمو پرت میکنم و به تلوزیون خیره میشم
_چته باز رَم کردی؟
+فقط خفه شو تیام عصابم بدجور تخمیه
_ و کی باعث حالته؟
+ملینای گور به گور شده
تیام بعد شنیدن حرفم چند ثانیه سکوت میکنه و یهو شروع میکنه به قَهقَهه زدن
طوری که صورتش قرمز شده و بزور نفس میکشه
متین هم با تعجب به ما نگاه میکنه
خنده هاش عصابمو بیشتر بفاک میده
بلند فریاد میزنم
+فقط خفه شو تیام!
تیام اشک های کنار چشمم بر اثر خنده زیاد رو پاک میکنه و رو به متین میگه
_اینجوری با تعجب نگا نکن این خانومی که میبینی کراش یک لیدی زیبا و نجیبه
و دوباره شروع میکنه به خندیدن
متین از اشپزخونه بطری اب رو میاره تا تیام از خنده زیاد قش نکنه
+بقیه رفیق دارن ماهم رفیق داریم ! خفه شو تا توی رد روم طبقه بالا بفاکت ندادم
تیام کمی از اب رو میخوره و بیخیال تو چشمام نگاه میکنه
_اروم باش ساشا خودت اخلاقای اون دختره رو میدونی ارزشش رو نداره انقد خودتو بهم بریزی دختر!
+بیخیال چرا گفتی بیام اینجا؟
_علت خاصی نداشت گفتم روز تعطیله بیای اینجا تا یکم گیم بزنیم، غذاهای خوشمزه سراشپز متین رو بخوریم و تا صب مست کنیم. بدک نیست یکم به خودت استراحت بدی تا همرو بفاک ندادی!
خب راستش برنامه بدی نبود!
تیام با تمام رو مخ بودناش میدونه چجوری افکارمو اروم کنه
+اوکیه
تیام یس محکمی میگه و مشتشو تو هوا تکون میده
_پیش به سوی اتاق گیم
و به سمت طبقه بالا میدوعه
الحق که این یه رگ لیتل برت دارع
از طبقه بالا داد میزنه
_متین تا ما گیم میزنیم ناهار و شام رو آماده کن، خودت میدونی باید چیکار کنی
متین به سمت اشپزخونه میره که یهو سرجاش سیخ میشه و اروم میلرزه
نگاهی به من با صورت قرمز میکنه و اروم اروم با کلافگی به سمت اشپزخونه میرع
صدای نفسای کش دارش تا اینجا میاد
تشخیص اینکه مشکلش چیه سخت نیست
حداقل برای من!
به طبقه بالا میرم
+انقد این بچه رو با ویبراتور اذیت نکن تیام!
تیام که درحال روشن کردن سیستمه خنده شیطانی میکنه
_از خودت یاد گرفتم مادام
_راستی فک نکن به موهات دقت نکردم!خیلی خوشگل شدی
خنده ای میکنم و میشینم روی صندلی
(چند ساعت بعد)
با خستگی چشمام رو میبندم و به صندلی تکیه میدم
_لعنتی چجوری تونستی ۱۶ بار منو ببری؟!!!!!
با حرص دسته رو پرت میکنه رو میز و بهم نگاه میکنه
+تو نوبی به منچه!
ظرف ناهار نصفه موندم رو برمیدارم و شروع به خوردن میکنم
حرص خوردنش جیگرمو حال میارع
این چند ساعت واقعا بهم خوش گذشت خیلی وقت بود چند ساعت پشت هم بازی نکرده بودم!
اونم با تیامی که همش بالا پایین میپره تا بتونه امتیاز بیشتری بگیره
یک ساعت بعد شروع بازی متین برامون ناهار رو اورد بالا تا همینجا بخوریم
صدای زنگ گوشی تیام منو از اینده ای نزدیک که قرار بود تیام کلمو از جا دربیاره نجات میده
_اوکیه الان میایم
گوشی رو قطع میکنه
_متین میگه شام حاضره بریم پایین
از صندلی بلند میشم که حس میکنم کمرم تبدیل شده به چوب سفت و خشک
+تیام خدا لعنتت کنه کمرم خشک شد!
مشتی به پشت کمرم میزنه و فرار میکنه
با درد کمرم فریاد میزنم
+میکشمت تیاممممممم
اروم از پله ها میرم پایین که با میز خوش رنگ و زیبایی مواجه میشم
جدی همرو متین اماده کرده؟اینهمه غذا برای ۳ نفر خیلی زیاده!
انگار وقتی تیام گفت سراشپز متین اغراق نکرده!
گشنگی مجبورم میکنه پلن نصف کردن تیام رو یکم عقب بندازم
روی صندلی میشینم که تیام اروم اروم به سمت میز میاد
انگار میخواد مطمعن شه که میز رو روی سرش خراب نمیکنم
بیخیال برای خودم غذا میکشم که انگار خیالش راحت میشه و روی صندلی میشینه
متین هم پشت صندلی تیام وایساده
با صادر شدن اجازه تیام، روی صندلی روبروی من میشینه
مشغول خوردن بودیم که بی مقدمه از تیام پرسیدم
+با متین قرارداد بستی؟
صورت متین رنگ شادی میگیره و با خنده ریزی به غذا خوردنش ادامه میده
_اره. بعد کات کردنم فک کردم شاید بد نباشه با لیتل مورد علاقم قرارداد ببندم و یکم رابطمونو رسمی کنم!
+خیلیم عالی
_چشم حسودا کوررر! مگه نه متین؟
داشت به من تیکه مینداخت مرتیکه؟
متین نمیدونست جواب بده یا نه همش به من و تیام نگاه میکرد
با ویشکونی که از پاش گرفته شد با درد نالید
=بله .. بله چشم حسودا دور..اخخخ .. باشه
+یه حسودی بهت نشون بدم که اون سرش ناپیدا!
تیام لبخند رضایت‌مندانه ای زد و به ادامه غذا خوردنش مشغول شد
زیرلب زمزمه کردم
+مرتیکه گلابی!
________________
میخواین پارت بعد وان شات باشه یا ادامه داستان؟
هروقت کامنتا به ۵۰ رسید پارت بعدو میزارم😔

My babies |BDSM|Where stories live. Discover now