part: 10

2K 98 17
                                    

#پارت ۱۰

ساشا:
تموم کردن کارام حدودا ۳ ساعت طول کشید
سوار ماشینم میشم و به سمت خونه حرکت میکنم
تا همین الانم گربه کوچولومو زیاد منتظر گذاشتم
حدودا بعد ۲۰ دقیقه به خونه میرسم
در رو باز میکنم و با موجودی ریزه میزه که درحال تماشای باب  اسفنجیه و لپاش مثل سنجاب باد کرده و بزور پاپ کورن هارو داخل دهنش میچپونه مواجه میشم
اروم سمت مبل حرکت میکنم
غرق در کارتون شده و هنوز متوجه من نشده
دستی روی شونش میکشم که ازجا میپرع ، جیغ میزنه و بسته پاپ کورن از دستش میوفته و کل مبل رو کثیف میکنه
_خدایااا ترسیدمممم
یهو ایی ریزی میگه و کمی خم میشه
حدس اینکه دلیل دردش چیه سخت نیس
مبل رو دور میزنم و روبروش وایمیستم
با یک دستم پشت کمرش رو میگیرم و سمت خودم میکشمش
بدنش به بدنم میچسبه و از پایین نگام میکنه
همونطور که از بالا به چشماش نگاه میکنم با دست دیگم باسنش رو نوازش میکنم و فشار ریزی به پلاگ میدم
صورتش جمع میشه و با ناله ریزی لبشو گاز میگیره
بدون اینکه فاصلمون رو کم کنم باهاش صحبت میکنم
+پسرم تنها بود کار بدی نکرد که، کرد؟!
صورتش رنگ خجالت میگیره و زیر لب میگه
_نه اصلا! اهورا پسر خوبی بوده و به اشتباهاتش فکر کرده...
بدون قطع کردن تماس چشمیمون دستم رو میبرم توی شلوارش
چنگی به لپ کونش میزنم که نفس عمیقی میکشه
دم خرگوشم رو میگیرم و کمی پلاگ رو بیرون میکشم
چشماش رو میبنده و سرشو به ترقوم میچسبونه
با فشار کمی پلاگ رو دوباره داخل میدم که اینبار ناله زیبایی از دهن بیبیم در میاد
+منو نگاه کن
بعد دستورم سرش رو بالا میاره و با چشمایی که شهوت از توش میریزه نگام میکنه
دوباره پلاگ رو کمی بیرون میکشم و دوباره فرو میکنم
اینبار چشماش گرد میشه ، دستمو میچسبه و ناله بلندی میکنه
+چیشد ؟ پیداش کردم؟
دوباره به همون نقطه ضربه میزنم
اینبار سرش رو عقب میبره و دستم رو فشار میده
_اهههه...مامی
دست دیگم رو از زیر لباسش رد میکنم و نوک سینشو بین انگشتام فشار ریزی میدم
+چیشده بیبی؟ چی میخوای؟
بهم نگاه میکنه و پر از التماس صحبت میکنه
_اههه...مامی درد دارم... اونو از دورش دربیار
با دستم از روی شلوار ضربه ای به چستیتی که دور دیکش بسته شده و نمیزاره تحریک بشه میزنم
+اینو میگی ؟
با گونه هایی گل انداخته میگه
_بـ..بله
با پلاگ بدون وقفه به همون نقطه حساسش ضربه میزنم
+اونوقت چرا باید اینکارو بکنم؟
از روی لباس هم میتونم حرارت بدنش رو حس کنم
نفسای داغش به پوستم میخوره و هورنیم میکنه
_اهههه.. چون..اهههه.. من پسر خوبی..اهه.. بودم ، لطفا بزار ارضا شم مامییی اهههههههه
فاکک!خواهش توی صداش روحمو ارضا میکنه
همونطور که به پروستاتش ضربه میزنم و نوک سینشو میمالم زبونمو روی گردنش میکشم
از لذت و درد به گربه افتاده و بی وقفه ناله میکنه و زیر دستم تکون میخوره
سرش رو عقب میبره و فضای بیشتری بهم میده
پوست سفیدش رو به دندون میگیرم
مک های محکمی به گردنش میزنم و یک کیس مارک خوشگل بهش هدیه میدم
بعد از اینکه از کبودیش مطمعن شدم دست بر میدارم
عجیب گوشتش لذیذه!
بدنم داغ کرده و حس نیاز شدیدی دارم اما الان وقتش نیست
پلاگ رو کامل ازش بیرون میکشم
نفس نفس زنان با صورت اشکی نگام میکنه
_مامیی لطفا...
+الان وقتش نیست بیبی. بریم لباساتو عوض کنیم که دیرمون شده
دستش رو میگیرم و با سمت طبقه بالا میریم
از توی کمد یک شلوار کارگوی مشکی و تیشرت لانگ سفید در میارم
لباساشو در میارم و به دیک توی قفسش نگاه میکنم و نیشخندی میزنم
با اخم کیوتی نگاه میکنه
لباساش رو تنش میکنم
اکسسوری هاش رو براش میندازم و موهاشو درست میکنم
هنوز از سیس قهرش بیرون نیومده
میشینم روی تختش و میکشمش سمت خودم که پاهاشو باز میکنه و روی پاهام میشینه
دست به سینه با اخم ریزی نگام میکنه
+نمیدونستم موقه ی قهر کردن انقد کیوت میشی کوچولوی من!
لباشو کمی جلو میده و سمت دیگه ای رو با عصبانیت نگاه میکنه
+نبینم پسرم قهر باشه ها!
هنوزم نگام نمیکنه
+ای بابا چه حیف شد که قهری... میخواستم باهم بریم خرید و برای پسر قشنگم جایزه بخرم! اما مجبورم حالا که پسرم باهام قهره جایزش رو بدم به پسر همسایه
از سیس جدیش بیرون میاد و با ذوق نگام میکنه
_نههههههه من قهر نیستم! جایزمو نده به کسی مامییییی
به تغییر مود یهوییش میخندم و لپشو میکشم
+باشه کیتن اما باید قول بدی دیگه قهر نمیکنی با مامی باشه؟
_چشم مامی جونممم
انگشت کوچیکش رو سمتم به نشونه قول جلو میاره
منم با انگشت کوچیکم انگشتشو میگیرم و بهم قول میدیم
بوسه ای روی لپش میکارم و بلندش میکنم
+بدو بریم که دیرمون شد!
همونطور که از خونه بیرون میریم به خدمتکار همیشگیم زنگ میزنم تا بیاد و خونرو تا وقتی ما میایم تمیز کنه
در ماشین رو برای پسرکم باز میکنم که با لبخند سوار میشه
خودمم پشت رول میشم و بعد بستن کمربند خودم و خودش حرکت میکنم سمت پاساژ
...
تقریبا نصف پاساژ رو گشتیم و کلی لباس سایز اهورا خریدم
به عروسک فروشی میرسیم و میریم داخل
اهورا با ذوق به عروسک های بزرگ و کوچیک مغازه نگاه میکنه
+هرکودوم رو دوست داری انتخواب کن کیتن
با لبخند قشنگش نگام میکنه و میگه
_هرکدومممم؟؟؟
+اره قشنگم هرکدوم
سبد رو برمیداره و تا وقتی مطمعن نشده سبد درحال انفجاره دست از خرید برنمیداره
خرید هارو حساب میکنم و به سختی توی ماشین میبرم
به کلاب میرسیم
دست اهورا رو میگیرم و جلوی چشم همه وارد دفترم میشیم
اهورا رو روی مبل کنار میزم مینشونم
+من یکم کار دارم همینجا بمون تا برگردم
_چشم
و با کنجکاوی اتاق رو زیر نظر میگیره
از دفترم بیرون میام تا به کارام رسیدگی کنم
بعد انجام کارام و صحبت با چند سرمایه دار که قصد سرمایه گذاری روی کلابم رو داشتن و امضا کردن چند قرارداد به دفترم برمیگردم
با ندیدن اهورا اول شوکه و بعد عصبی میشم
کل کلاب رو میگردم اما پیداش نمیکنم
ینی چی؟ این بچه کجا میتونه رفته باشه؟
میخواستم بهت اسون بگیرم اما خودت نمیزاری(اره جون خودت!دهن بچه رو سرویس کردی تا الان )
دوباره به دفترم میرم و روی صندلیم میشینم که چشمم به در اتاق پشتی میخوره که بازه
این اتاق رو مخصوص خودم طراحی کردم و کسی به اونجا رفت و امد نداره
به سمت اتاق میرم و در رو کامل باز میکنم
با اهورایی مواجه میشم که فلاگر رو توس دستش گرفته و برسیش میکنه
+من نگفتم سرجات بشین تا برگردم؟
فلاگر رو سرجاش میزاره و سمتم میاد
دستاش رو توی هم قفل و باهاشون بازی میکنه
_امم خوب من گوشیمو خونه شما جا گذاشتم برای همین حوصلم سرفت یکم اتاق رو گشتم و اینجا رو پیدا کردم..
پوف کلافه ای میکشم
+من کل کلاب رو دنبالت گشتم!
_ببخشید مامی...
+خیله خوب بعدا به حساب این کارت میرسم فعلا دیرمون شده بجنب بریم
از کلاب خارج میشیم و بعد خرید وسایل مورد نظر برای شام به خونه میرسیم
+وسایل خودت رو ببر توی اتاقت مرتب بچین و بعدش بیا باهم غذا درست کنیم
_چشم مامی جون
با ذوق وسایلش رو برمیداره و به طبقه بالا میره
شروع میکنم به شستن مواد غذایی
خوداروشکر اشپزیم خوبه!
بعد درست کردن دسر ها اهورا وارد اشپزخونه میشه
لباساش رو با یک ست تیشرت و شلوارک طوسی عوض کرده
_خب خببب من امادممم باید چیکار کنم؟
همونطور که کاهو هارو برای سالاد خورد میکردم گفتم
+پاستا هارو بریز توی دیگ اب و بعد زدن یکم نمک بزار روی گاز
بعد از کلی بازی و خنده و البته اتک زدن های اهورا به غذا اشپزی تموم میشه
+چقد خودتو کثیف کردی بچه! بدو بریم حموم
_اممم چیزه...باهم؟
دستشو میگیرم و به سمت حموم اصلی خونه میرم
+اره چرا که نه؟
لباسای اهورا رو کامل درمیارم
الان با یک چستیتی روبروم وایساده
هنوزم ازم خجالت میکشه و سعی میکنه خودشو بپوشونه
تیشرت و شلوارم رو در میارم و با شرت و نیم تنه وارد وان اب داغ میشم
+چرا وایسادی؟ بیا تو وان دیگ!
با خجالت وارد وان میشه و روبروم پاهاشو جمع میکنه و میشینه
پوفی میکشم
کمرشو میگیرم و میکشمش سمت خودم
حالا پشت بهم توی بغلم دراز کشیده
+این شد یه چیزی!
بعد از کلی سرخ و سفید شدن بدنشو شستم و بیرون فرستادمش
نیم تنه و شرتم رو دراوردم و خودم رو شستم
خوداروشکر موهام کوتاهه راحت شسته میشه
بعد از اماده شدن زنگ در خونه زده میشه
بالاخرههههههه
من و اهورا سمت در میریم و در رو باز میکنیم
جسم کوچیکی بعد از باز شدن در تو بغلم میوفته
حقیقتش انتظارشو داشتم
خودم رو محکم نگه داشتم که زمین نخورم
=سلام ساشااااااااااااااااا
دم گوشم جیغ میزنه
با خنده نگاش میکنم
+سلام ماریا کوچولو
به اهورای متعجب و روبی خندون نگاه میکنم
ماریا رو پایین میزارم و با روبی دست میدم
~چخبر ساشا!کم پیدایی
+کم پیدا چیه درگیر کارامم
دست اهورا رو میگیرم و رو به ماریا و روبی کنجکاو میگم
+گایز، اهورا پارتنرمه
اینبار رو به اهورا میگم
+ماریا دوست دوران دبیرستانم، همونی که صبح بهم زنگ زد و ایشون هم روبی پارتنر ماریا و دوست من
بعد و سلام و احوال پرسی سمت پذیرایی میریم و گرم صحبت میشیم
(اینجا چون تعداد یکم زیاده اسماشونو مینویسم که قاطی نکنید کی داره صحبت میکنه)
روبی: میبینم که ساشا خانم عقاب بالاخره پارتنر پیدا کرده!عجیب نیست ماریا؟
ماریا: وای اره من اخرین باری که ساشا رو با پارتنر دیدم یادم نمیاد!
اهورا خجالت زده بیشتر بهم میچسبه
روبی همونطور که دستش دور گردن ماریاست بهم میگه
روبی: پارتنر اس ام دیگ؟(SM مخفف BDSM)
ماریا: مامی! این اصا پرسیدن داشت؟ ساشا از روابط وانیلا متنفره اینو خودت خوب میدونی
ساشا: خیله خوب حالا! دارین بچمو معذب میکنین
ماریا:وای نگاش کن چقد کیوته! بیا بریم باهم بازی کنیم
اهورا متعجب بهم نگاه میکنه
ساشا: بیب میخوای با ماریا بازی کنی؟
اهورا: امم خب نمیدونم...
ماریا: بیا دیگ خجالت نکش منم لیتلم
ساشا: برو عروسکایی که امروز خریدی رو به ماریا نشون بده خجالت نکش
با چشم کوتاهی با ماریا سمت اتاق میرن
حالا منم و روبی

_______________
خب خببببب اینم یه پارت طولانی
یه کاپل لزبین کم بود نه؟
اگه دوست دارین وان شات ازین کاپل جدیدمون بزارم کامنت و ووت یادتون نره🤍

My babies |BDSM|जहाँ कहानियाँ रहती हैं। अभी खोजें