«نیویورک:بخش پنجم»|ساعت 14:25ظهر|
داخل یه رستوران با فضای دپ نشسته بودن،بیشتر به یه بار برای قمار بازای کهنه کار میخورد تا رستوران ولی فضای گرم و نور کمش حس راحتی میداد!
روی در و دیوارش عکسهایی از صاحب رستوران با سیبیل بزرگش بود،تو یکیشون یه ماهی بزرگ دستش بود و غرور توی چشمای ریزش موج میزد،یکی دیگه از عکس ها با مرد دیگه ایی زور بازو گرفته بود و میتونستی صورت قرمز و فشاری که روش بود رو از عکسا بفهمی و ببینی!
نگاهش بی حوصله روی جونگکوک سر خورد،یه بیست دقیقه ای میشد که از اون پیتزاهای نیویورکی بزرگ سفارش داده بودن و حالا گوشاشون ملودی شکم یونگی رو میشنید!
یونگی:«چرا نمیاد پس؟!جیمین؟»
سرشو به ضرب از گوشیش درآورد و به صورت رنگ پریده ی یونگی از فرط گرسنگی نگاه کرد!
جیمین:«بله؟»
بهش نزدیک شد و در گوشش حرفهایی رو پچ پچ کرد،البته خیلیم شبیه پچ پچ نبود چون چهره ی جونگکوک رو با انزجار در هم برد!
یونگی:«میشه جاش تو رو بخورم بیبی؟!»
جیمین تلاش میکرد رمانتیک باشه،تلاش میکرد ادامه ی بازی رو پیش ببره اما اون شخصیت احمق و سر به هواش همیشه گند میزد!
جیمین:«نه!جای خورد و خوراک دیروزت هنوز درد میکنه!»
نفرت انگیز نگاش کرد و برگشت به حالت قبلش و منتظر اون الهه ی خوشمزگی (پیتزا)موند!
سرش تو گوشیش بود!چی اینقدر اون رو محو خودش کرده بود که به تهیونگ توجه نمیکرد،چی اینقدر جذاب بود؟تهیونگ لوس درونش به توجه ی جونگکوک نیاز داشت اما اون مستطیل هوشمند برای جونگکوک جذابیت بیشتری داشت انگار!
تهیونگ:«بهم توجه کن!»
حرفش اگرچه لوس بود و چشمای جیمین رو به پشت پلکهاش پرت کرد اما اون لحن دستوری و صدای کلفت باعث میشد جونگکوک خایه نکنه که بهش توجهی نشون نده،پس گوشیو تو جیبش چپوند و چنگی به موهاش که کنارش بود زد!
جونگکوک:«عوض توجهم بهت چی به من میرسه؟»
تهیونگ خواست جواب بده که جیمین جاش جواب داد!
جیمین:«کون!بهت کون میرسه عزیزم!»
یونگی لبهاشو گزید تا نخنده چون چهره ی تیره تهیونگ،صورت خنثی جیمین و معذب بودن جونگکوک شبیه یه سکانس از فیلم های تخیلی بود!
یونگی:«جیمین عزیزم مؤدب باش!»
تابی به چشماش داد و پرو پرو به تخم چشمای تهیونگ که تو تنگنای حرص و نفرت قرار گرفته بودن،زل زد!
جیمین:«همینه که هست!میخواین بخواین نمیخواین هم باید بخواین!»
جونگکوک خنده ی مصلحتی سر داد و دست تهیونگ رو از زیر میز گرفت تا مشتی حواله ی فک تیز جیمین نکنه!نگاهش به گارسونها با پیتزاهای بزرگ تو دستشون افتاد!
VOCÊ ESTÁ LENDO
Payback|kookv|
Fanfic|انتقام| تهیونگی که تازه از لندن برگشته،مجبور به ازدواج با پسر داییش جئون جونگکوک میشه __________ جونگکوکی که به صورت پنهانی تحت درمان بخاطر مشکلات روانی ناشی از ترومای کودکیش قرار دارد! __________ نامه از دستش سر خورد،توی بهت فرو رفته بود،به سختی...