part 23

2.4K 209 433
                                    

Comment+200
Vote+...

_______________________________________

|ساعت 4:25 عصر|

تهیونگ:«نه نه هیون ما نباید گل ها رو بکنیم!»

چنگال های مرگ آور هیون رو از رز زیبای قرمزی که زیر آفتاب تابستونی،حیاط بزرگ رو مزین کرده بود،فاصله داد!

تهیونگ:«اونام مثل ما نفس میکشن..بابات آدم خودخواهیه هیون، اون ترجیح میده گل های زیبا رو پیش خودش نگه داره تا خشک بشن ولی نزاره یه جایی دور از اون رشد کنن..»

دست خشک شده شو یکم حرکت داد،اخرین باری که بچه هارو بغل کرده بود،دبیرستانی بود،مجبور شده بود نوه ی یکی از اشناهای مادرش رو بغل کنه.

قدم دیگه ایی برداشت،از کنار گل های رز قرمز و سفید رد میشد و بوی خوش اونها رو استشمام میکرد،باغبونشون کارشو خوب بلد بود!

تهیونگ:«تو مثل بابات نباش هیون..»

هیون که انگار واقعاً معنی پشت کلماتش رو میفهمید،با چهره ی جدیش به چشم های کشیده ی تهیونگ نگاه کرد،دست های کوچیکش رو بیشتر به تیشرتش فشرد و سفت تر بغلش کرد!

تهیونگ:«فکر می‌کنی امشب کوک برگرده هیون؟!»

جز نفس نفس زدن های زیادش جوابی نشنید،احتمالا مخش تاب برداشته بود وگرنه چرا باید با بچه ی همسرش توی حیاط طویل خونه قدم بزنه و دردودل کنه؟ ولی هیون فارغ از همه چیز شنونده ی خوبی بود و تهیونگ حس سبکی میکرد!

گنجشک کوچیکی با دیدن قامت بلند تهیونگ،با شتاب پر کشید و رفت.هیون با حیرت به بال زدن و دور شدنش خیره شد،با هیجان مضاعفی که درونش جریان پیدا کرده بود،داخل آغوش تهیونگ به جنب و جوش افتاد،قهقهه ی بامزه ایی با دیدن حجم بیشتری از پرنده ها که با صدای اونها از درخت های بزرگ و کهنسال پرواز می‌کردند،زد.دو دست کوچیکشو به آسمون گرفته بود و گوشه ی چشم هاش از خنده چین خورده بود!

تهیونگ:«گنجشک ها رو دوست داری هیون؟»

با شنیدن کلمه ی "گنجشک"با ذوق به لب و دهن تهیونگ زل زد،این اولین بار بود که صدای خنده ی هیون اخمو داخل خونه می‌پیچد و ناخواسته روی لب نگهبان ها لبخند میآورد!

با لبخند شیفته ایی به خنده های زیبای پسر نگاه کرد،بوسه ی سبکی رو نوک دماغش گذاشت و به راه رفتن ادامه داد!

تهیونگ:«گنجشک کوچولو چقدر قشنگ میخندی! باید بیشتر برام بخندی...»

دستشو به پشتش گرفت تا گردن نسبتاً شلش نیفته،کم کم وقتش بود،داخل خونه برند،از اینکه شی وون رو پیش هیسو و دخترک جوون خدمتکار گذاشته بود،خوشش نمیومد باید هر چه زودتر یه پرستار تمام وقت استخدام میکردند!یکی که نه مثل  خانم پارک از زیر کار در بره و نه مثل خانم دو هر ماه مجبور بشه پیش مادر پیرش بره!

Payback|kookv|Where stories live. Discover now