part 17

3.2K 227 250
                                    

|ساعت 11:20 صبح|

"ویلاهای اجاره ای دریای سفید"

تن های کوبیده و خسته اشون روی تخت خواب چوبی بخواب رفته بود،نفس های کوتاه و گرم از بینی هاشون به بیرون راه پیدا میکرد،صدای گنجشک های روی درخت‌های بیرون ویلا از پشت پنجره ی قفل شده به گوش میرسید،پرتوهای نور خورشید بخاطر پرده های سفید به داخل راه پیدا نمی‌کردند.

صدای زنگ گوشی برای بار چهارم داخل اتاق پخش شد،جونگکوک خواب سبکی داشت،اما خستگی و کتک کاری های شب قبل جنازه اش کرده بود و بنظر میومد مهم نیست چقدر اون گوشی زنگ بخوره، بهرحال کسی قرار نیست بهش جواب بده.

ناله ی ناراضی ایی از بین لب هاش در رفت،اروم پلک های ورم کرده اشو از هم فاصله داد و روی بالا تنه ی لخت جونگکوک خم شد تا گوشی اشو از پاتختی برداره،نگاهش به چهار تماس از دست رفته از پدربزرگش خورد،خمیازه ایی کشید و جونگکوک رو تکون داد!

جونگکوک:«هممم؟»

دستشو دور کمر گرم و سفتش حلقه کرد و لپ قرمزشو به پشتش چسبوند!

تهیونگ:«بلند شو یه زنگ به بابابزرگ بزن،کلی میس کال ازش داری!»

یکی از چشم هاشو به زور باز کرد و گوشی رو جلوی چشمش گرفت،نکنه اتفاقی افتاده بود؟تهیونگ رو از خودش جدا کرد و گیج روی تخت نشست،که گوشی توی دستش ویبره رفت با دیدن ویدیو کال خواست جواب بده که غرغر تهیونگ رو از زیر پتو شنید.

تهیونگ:«جواب بده اون کوفتیو!»

بیشتر از تهیونگ فاصله گرفت،نمیدونست چرا اول صبحی اینقدر بهش میچسبید،آیکون سبز رو فشار داد و تماس رو برقرار کرد،که صورت بشاش پیرمرد رو به روش قرار گرفت!

جانگ ایته:«آه بالاخره شاهزاده جواب دادن ها؟»

تک خنده ی خسته ایی کرد و دستی به گردن گرفته اش کشید،دیشب تا صبح تن تهیونگ رو پشتش افتاده بود،شاید باید جدا می‌خوابیدن،جدیدا تو خواب لگد هم میپروند!

جونگکوک:«ببخشید بابابزرگ دیشب یکم دیر خوابیدیم،گوشیمم سایلنت بود،دلم خیلی براتون تنگ شده،حالتون خوبه؟!»

قهوه شو به لبش چسبوند و خنده ی بی موردی کرد،اون بچه زبون شیرینی داشت و هر باری که پیرمرد باهاش حرف میزد،حس نشاط درونش رو پر میکرد!

جانگ ایته:«منم دلم برای نوه بزرگم تنگ شده،حالمم خوبه خوبه،تهیونگ کجاست بچه؟!»

نیم نگاهی به تهیونگ که دوباره لای پتو خودشو پیچیده بود کرد،خنده ی شیفته ای کرد و آروم موهاشو از روی پیشونیش کنار زد!

جونگکوک:«بیدار شده بود،دوباره خوابش برده!»

نگاه شیطنت آمیز پیرمرد روی بالا تنه ی لخت جونگکوک که قسمتیش مشخص بود رفت و با لحن بامزه ایی پسر رو خجالت زده کرد!

Payback|kookv|Where stories live. Discover now