Part 6

3.1K 332 97
                                    

با شنیدن قهقه مرد با ترس بهش خیره شد... اون مرتیکه هی بیشتر نزدیک میشد و جونگکوک با رایکای توی بغلش هیچ غلطی نمیتونست کنه، تنها کاری که ازش بر میومد محافظت از پسر بچه توی بغلش بود حتی به قیمت اسیب دیدن خودش... اون بچه دستش امانت بود!
چند قدم عقب رفت که صدای مرد بلند شد‌:

_هی هی فسقلی کجا با این عجله.

وجود اون مرد رو اونجا درک نمیکرد پس تنها کاری که ازش بر میومد رو انجام داد به سرعت رایکا رو گوشه اتاق گذاشت و با برداشتن گلدون اون گوشه سریع به سمتش پرتاب کرد که با جاخالی حرفه ای اون گلدون به مردی که تازه با شتاب وارد اتاق شده بود برخورد کرد.

صدای گریه های رایکا هر لحظه بلند تر میشد و تهیونگ برای لحظه ای با درد دستش رو روی شکمش قرار داد... با نگاه کردن به رایکا و جونگکوک طولی نکشید که با چشم های به خون نشسته به سمت مرد هجوم برد و مشت هاش رو توی دهن مرد خالی کرد و فریاد زد:

_مرتیکه روانی بچه رو چرا میترسونی.

به طرف رایکای گریون رفت و تنش رو بغل گرفت دست جونگکوک ترسیده رو گرفت و به خودش نزدیک تر کرد و توی گوشش نجوا کرد:

_هیش نگران نباش این عوضی سادیسمیه.

هوسوک ماسک پارچه ای رو از روی صورتش برداشت و دستش رو گوشه لب زخم شدش گذاشت و خون هایی که ناشی از مشت تهیونگ به وجود امده بودن رو پاک کرد و همونطور که به اون ها نگاه میکرد با خنده شروع به حرف زدن کرد:

_هی مرد تقصیر من نیست این بچه چهرش وقتی ترسیده بود خیلی بانمک به نظر میرسید دلم خواست بیشتر بترسونمشون.

تهیونگ نگاهش رو به چهره بغض کرده رایکا که سرش رو توی گودی گردنش فرو برده بود بینیش سرخ به نظر میرسید نگاه کرد... نتونست تحمل کنه و رایکا رو توی بغل جونگکوک انداخت و به سمت هوسوک حمله کرد، اون مرتیکه روانی با هرکس شوخی کنه حق نداره بچش رو اینجوری به گریه بندازه.

جونگکوک رایکا رو توی بغل خودش فشرد و با ترس و تعجب به تهیونگ و اون مرد ناشناخته نگاه کرد... الان چه اتفاقی افتاده بود؟ اون مرد اشنای تهیونگ بود؟ هرکس که بود باید خیلی بهش نزدیک میبود که حالا به زدنش قانع شده نه گرفتن جونش.

تهیونگ با حرص مشت هاش رو پرتاپ میکرد و جیهوپ بدون هیچ تکون و دفاعی اون هارو پذیرا میشد که لحظه‌ای بعد خندش به هوا رفت و تهیونگ دستش که حالا با خون بینی جیهوپ نقاشی شده بود رو پایین اورد:

_اه لعنتی لذتشو با هیچی عوض نمیکنم... جون من یکی دیگه بزن تهیونگ.

بله! درسته! این مرد نه تنها سادیسمی بود بلکه از آزار خودش هم لذت می‌برد ولی حالا تهیونگ با خشم بهش خیره شده بود چرا که اون مرد جلوی جونگکوک اسم واقعیش رو به زبون اورده بود... دریغ از اینکه بدونه جونگکوک قبلا متوجه اسمش شده بود!

𝗔𝗹𝗶𝗲𝗻 [ 𝗩𝗞𝗢𝗢𝗞 ]Where stories live. Discover now