"الو یول؟"
بکهیون مضطرب دست آزادش و لبهی میز محکم کرد و گوشی رو سفت توی دستش چسبید.
"بکهیون عزیزم... حالت خوبه؟"
صدای مهربون و آهنگین چانیول باعث میشد دلش بخواد همهچیز و فراموش کنه و قربونصدقهی دوستپسرش بره ولی فعلا امکانش نبود.
"خوبم... یه چیزی شده یول.."
بکهیون مردد گفت و به چشمای خندونی که نگاهش میکردن چشمغره رفت.
"چی شده؟! بکهیون مطمئنی که خوبی؟ جونگین چیزیششده؟ کمکم دارم نگران میشم..."
بکهیون لب پایینش و گاز گرفت و توی دلش به جونگده و کیونگسو فحش داد.
"یه نفر امروز من و بوسید!!"
انقدر سریع جملهش و گفته بود که حتی مطمئن نبود چانیول متوجه شده باشه.
"چی؟!!!!"
از صدای کمی بلند چانیول توی جاش پرید و به جونگده و کیونگسو که محکم لباشون و بهم چسبونده بودن تا صدای خندهشون بلند نشه اخم پررنگی کرد.
دست کیونگسو بالا اومد تا بهش یادآوری کنه که باید ادامه بده و بکهیون فقط دهنش و براش کج کرد.
"بکهیون؟ تو الان کجایی؟"
من برای این لحن جذابش جون میدم...
"من... من توی مهدم... امروز صبح یه بازرس اومده بود اینجا و من نفهمیدم چرا... چرا یهو اونکار و کرد یول.."
با تموم کردن جملهش چشما و لباش و روی هم فشرد.
"من دارم میام اونجا"
حرف چانیول باعث شد یهویی از جاش بلند بشه و پشتش و به دوستاش کنه.
"نه! نه! لازم نیست بیای!... یعنی... من از خدامه که بیای پیشم ولی... دروغ گفتم یول... ما داشتیم جرات یا حقیقت بازی میکردی... جونگده و کیونگسو مجبورم کردن"
توی چند ثانیه همهچیز و به دوستپسرش توضیح و به صدای مربیای مهد که سرزنشش میکردن توجهی نکرد. هرچند که اون روز واقعا یه بازرس سمج اومده بود که واضحا سعی کرده بود باهاش لاس بزنه و حتی شمارهش و بگیره.
"ضدحال... پاشو بریم جونگده"
"میدونستم دو دقیقه هم نمیتونه دووم بیاره..."
چانیول هنوز سکوت کرده بود و بکهیون کمکم داشت نگران میشد.
لعنت به اون دوتا کلهپوک!
"چانیول؟... ناراحت شدی عزیزم؟... ببخشید، من نمیخ..."
"خدایا! من واقعا داشتم میومدم تا حساب اون بازرس لعنتی رو برسم هیون..."
![](https://img.wattpad.com/cover/357317812-288-k297458.jpg)
YOU ARE READING
ᥫ᭡Tag You're It
Fanfiction[تمام شده] بکهیون مدیر یه مهدکودکه که همیشه از پشت پنجرهی اتاقش به بیرون زل میزنه تا بتونه پارک چانیولی که اومده دنبال پسرش و دید بزنه و مدام این سوال توی سرشه که چجوری میتونه یه روز جزو اون خانوادهی دو نفره باشه؟ آیا قراره براش آسون باشه؟ نویسنده...