22

1.2K 351 114
                                    

چند دقیقه‌ی بعدی رو چانیول جوری با محبت نگاهش کرده بود و کمکش کرده بود تا لباساش و بپوشه که بکهیون حس میکرد یه بچه‌ی نق‌نقوعه که باباش همه‌جوره باهاش راه میاد و با وجود بهانه‌گیریاش نازش و می‌‌کشه.

شلوارش و پاش کرده بود و بوسیده بودش، تیشرتش و تنش کرده بود و بوسیده بودش... موهاش و مرتب کرده بود و بوسیده بودش... چانیول بعد از رابطه بارها بوسیده بودش و بکهیون مثل پسربچه‌ای که حس میکرد شده، خجالت‌زده و مودب ایستاده بود تا باباش راضیش کنه بدون اون بره خونه‌‌.

دوست‌پسر عزیزش با وجود مشغله‌های کاریش رسونده بودش خونه، براش غذا سفارش داده، به لیمو غذا داده بود و به یورا گفته بود تا بره دنبال جونگین و پسربچه رو پیش خودش نگه داره تا بتونن شب و با هم وقت بگذرونن.

با اینکه چانیول مستقیم بهش اشاره نکرده بود ولی بکهیون میدونست که بالاخره وقتش رسیده تا با هم حرف بزنن.

"اون به اندازه‌‌ی کافی درگیری داشت... قرار بود برم و حالش و خوب کنم نه اینکه اینجوری به دغدغه‌هاش اضافه کنم..."

چانیول ازش خواسته بود تا حموم کنه و تا وقتی که بیاد استراحت کنه برای همین بکهیون درحالیکه لباس خواب آبی روشنش و تنش کرده بود یه طرفه روی تخت دراز کشیده بود، کف دستش و زیر گونه‌ش گذاشته بود و آهسته و بی‌حال با خودش زمزمه میکرد.

"من دوست‌پسر خوبی نیستم..."

پلک‌های خسته‌ش برای روی هم افتادن تلاش میکردن ولی ذهنش هنوز بیدار بود و دست از سرزنش کردنش برنمیداشت.

"بهش گفتم دیگه تنها نیست... گفتم دیگه من کنارشم... نباید اونجوری رفتار میکردم..."

لباش و جوریکه گونه‌هاش برجسته بشن توی دهن کشید و بالاخره تسلیم شده؛ چشماش و بست تا کمی استراحت کنه.

با حس انگشتایی که موها و صورتش و نوازش میکرد چشماش و با تنبلی باز کرد و تصویر صورت مهربون چانیول اولین چیزی بود که بین پلکای نیمه‌بازش دید و لبخندش، بدون اینکه حتی متوجه باشه، روی صورتش نشست.

"یول... اومدی؟"

چانیول دست از نوازش کردنش برنداشت و طبق عادت موهای لخت بکهیون و پشت گوشش فرستاد.

"آره عزیزدلم..."

درحالیکه هنوز کاملا از دنیای خواب جدا نشده بود نشست و با حلقه کردن دستاش دور گردن مرد بلندتر و بستن چشماش باعث خنده‌ی چانیول شد.

"میخوای بیشتر بخوابی؟"

"نمی‌...خوام"

بین جمله‌ی کوتاهش خمیازه کشید و خودش و بیشتر توی بغل چانیول مچاله کرد.

بوسه‌ی چانیول زیر گوشش نشست و بکهیون بوسه‌‌های ریزش و روی گردن دوست‌پسرش گذاشت.

چانیول همراه بکهیونی که انگار دوباره توی بغلش خوابش برده بود بلند شد و به سمت نشیمن رفت.

ᥫ᭡Tag You're ItWhere stories live. Discover now