part 2

268 29 5
                                    

نمیدونم چه شکلی رسیدم فقط میدونم وقتی رسیدم راننده مجبور شد بلندم کنه تا از شدت استرس همونجا کف زمین غش نکنم.
به سختی سمت آسانسور میرم و به محض باز شدن در کف زمین آسانسور میشینم و طبقه ۲۵ رو انتخاب میکنم.تو اون لحظه اینکه یکی وارد آسانسور بشه حتی ذره ای برام مهم نبود فقط باید ضربان قلبم رو پایین میاوردم.
بالاخره رسیدم و قبل از اینکه زنگ خونه رو بزنم متوجه شدم هان از موقعی که بهم زنگ زده دم در منتظرم بوده...

han's pov:

فکر کنم نیم ساعتی از زمانی که به فلیکس زنگ زدم میگذره.از اونجایی که با ماشین کمتر از پنج دقیقه بین خونه هامون فاصلست نباید خیلی دیر کنه.حتی اگر پیاده هم اومده باشه که به نفعشه نیومده باشه

بالاخره بعد از نیم ساعت در اون آسانسور لعنتی باز شد.نفس عمیقی میکشم که با دیدن شرایط فلیکس نگرانیم از قبل هم بیشتر میشه

☆تو... تو خوبی....؟

با دیدن پاهاش که داشت میلرزید سریع از پشت میگیرمش تا نیوفته و تا مبل همراهیش میکنم

_من خوبم. جدا خوبم.فقط استرس داشتم همین.یه لیوان آب بهم میدی؟

به سمت آشپزخونه میرم و به سرعت کمی آب ولرم میارم تا گلوش اذیت نشه.وقتی یکم آروم شدم تازه فهمیدم فلیکس تنهاست.یعنی پاشده تنها اومده اینجا؟ اون احمق ترین موجودیه که تو زندگیم دیدم.شاید مسیر کوتاه باشه ولی همین مسیر هم ریسکیه

☆چان کجاست؟ تو چرا تنهایی؟عقلتو از دست دادی؟
_هی.آروم باش.منو که میبینی حالمم کاملا خوبه. امروز قرار بود یه روز استراحت ساده باشه برای همین چان ازم مرخصی خواست منم بهش گفته بودم بره.وقتیم زنگ زدم برگرده گفت نمیتونه منم اصرار نکردم. اونم آدمه هان، نمیتونه همش سر کار باشه
☆فلیکس میفهمی چی میگی؟ اصلا تونستی شرایط رو درک کنی؟ لیا یه روانی به تمام معناست.سونگمین چی؟ چرا به اون نگفتی بیاد؟
_اولا جناب با دوستاشون بیرونن. دوما اگرم میومد چه تاثیری داشت؟ باز چان میتونست مراقبت کنه،سونگمین نقشش از این آبی که دارم میخورمم کمتر بود که آخه
☆تویه احمق...این مسیرو رانندگی کردی؟
_سونگمین ماشینو برده بود.تاکسی گرفتم
☆وای فلیکس تو واقعا مشکل مغزی داری.یه درصد فکر نکردی راننده از طرف کسی....
_هان بسه.فقط داری رو زخمی که حتی سر باز نکرده بود نمک میریزی.

writter pov:

حالت چشمای فلیکس کاملا واضح عصبانیتش رو نشون میداد.هان حتی نمیدونست فلیکس چرا عصبیه. مشکل لیاعه؟ شاید ایزل؟ کمپانی؟ شایدم مشکل خود هان بود

☆حالت خوب نیست.به نظرم یکم استراحت کن
_نیومدم اینجا استراحت کنم.هیچکس تو اون کمپانی لعنتی جواب منو نمیده.حاضر شو باید بریم کمپانی
☆الان وقتش نیست
_دقیقا کی وقتشه؟؟ میتونی نیای خودم میرم

I hate loving youWhere stories live. Discover now