writter pov:پرستار:جناب هان؟
☆بله...چی شد؟
پرستار:بیمارتون هنوز تو اتاق عمل هستند.نگران نباشید چیزی که من فهمیدم اونقدر حالشون بد نیست.فقط بهتره هرچه سریع تر این نسخه رو تهیه کنید تا خودتون هم از نگرانی در بیایدلبخند تلخ روی صورت جیسونگ نشونه از هیچ چیز نداشت.میترسید
میترسید از خوشحال شدن بابت حال خوب فلیکس.میدونست همه چیز همیشه به خوبیه فیلما نیست.از طرفی هم میترسید غمگین باشه.میترسید احساساتش به واقعیت تبدیل بشه.سمت داروخانه رفت و تصمیم گرفت تا قطعی نشدن چیزی به هیچیز فکر نکنهchan pov:
هنوز نمیتونم حتی یک کلمه از حرفای جیسونگ رو تحلیل کنم.اون لعنتی چش شده بود؟ واقعا اتفاقی برای فلیکس افتاده؟
+بیخودی نگرانش نشو.کاری از دستت بر نمیادهیونجین انگار از صورت و چشمای بی حسم تونسته بود افکارم رو بخونه
~ولی از اولش مقصر من بودم
+خب؟
~خب؟ یعنی چی خب؟ برای قیافم این دلیل توجیه کافی ای نیست؟
بهم نوشیدنی تعارف کرد که رد کردم و با شونه بالا انداختن خودش کمی از اون نوشیدنی خورد+حالا کی هست؟
~فلیکس رو میگی؟
+آره.وقتی داشتم میومدم تو بیمارستان کل کوچه رو طرفداراش پر کرده بودن.البته فکر کنم طرفداراش بودن.این پسره هان رو همونجا دیدم.کمکم کرد اتاق یجی رو پیدا کنم
~آیدل معروفیه.یه جورایی کمپانیشون بدون فلیکس ورشکسته میشه.
+اونوقت نسبت تو با اون چیه؟
~بادیگاردشم
پوزخندی که روی لب های هیونجین شکل گرفته بود واقعا تو اون لحظه اعصاب خورد کن بود ولی تصمیم گرفتم سر جونم معامله نکنم
+خب ظاهرا جدا اگر بمیره تقصیر تو میشه.جناب چانخنده مسخره دیگه ای کرد که باعث میشد بخوام تا سرحد مرگ بزنمش.ولی قطعا میکشتتم
+قیافت رو اونطوری نکن.کی رو گول میزنی؟ تو بین کسی که باید ازش محافظت کنی و خواهر دوست دوست دورت دومی رو انتخاب کردی.چون از من میترسیدی
~قرار نبود امروز اینشکلی بشه.مشکل خود لیا....
+کی؟ لیا؟ فامیلیش؟
~چ..چوی...
+عکس...! عکس داری ازش؟با گیجی وارد پیجش شدم و عکسش رو نشونش دادم.
هیونجین طوری تعجب کرد که انگار بهش گفتم طرف ایلان ماسکه.البته که هیونجین خودش یکی از سرمایه گذارای تسلا و دوست نزدیک ایلان ماسکه ولی خب...
باشه بابا طرف خیلی خفنه ولی باید یه جوری میرسوندم عمق تعجبش رو یا نه؟
به هر حال که خیلی تعجب کرد~میشناسیش؟
+هه.میشناسمش؟ کل ایتالیا رو دنبال خانم گشتم حالا تو کره پیدا شده
~میتونم بپرسم کیه؟
+نباید از حدت فراتر بری.ولی امروز به مقدار کافی بدبختی کشیدی پس زیاد اذیتت نمیکنم
لیتیا رو میشناسی؟فکر کنم سه سال پیش به عنوان قدرتمندترین بانو آسیا انتخاب شد
~مگه میشه نشناسم
+لیا دخترشه.
YOU ARE READING
I hate loving you
Fanfictionدوست داشتنم انقدر سخت هست که ماه آسمونت هم برام خاموش کنی هیون،نیاز به تظاهر کردن نیست.... ژانر:طنز،مافیایی،درام، اسمات( ولی طول میکشه به اسماتش برسیما🌚) کاپل اصلی:هیونلیکس کاپل های فرعی:مینسونگ، چانمین تاریخ شروع:2024/3/2....۱۴۰۲/۱۲/۱۲ تاریخ پایا...