part 9

172 17 12
                                    


writter pov:

تمام مدت تا فرودگاه سکوت تنها صدایی بود که شنیده میشد.
فلیکس تمام مدت بغل هان نشسته بود و حتی به سختی میشد صدای نفس هاش رو بشنوی

راننده:رسیدیم فرودگاه

همه بدون کوچیکترین صدایی از ماشین پیاده شدن و وسایلشون رو برداشتن

☆فلیکس باهام میای بریم داروخانه قبلش؟همینجاست نیاز نیست جای دوری بریم
_دارو خانه برای چی؟

هان میدونست اگر بهش بگه باید داروهای فلیکس رو بخره به هیچ وجه نمیاد

☆هیچی همینطوری میخوام مکمل غذایی بخرم

فلیکس سری تکون داد و بدون حرف اضافه ای دنبال هان راه افتاد.
هیونجین دیگه نمیتونست این جو سنگین رو تحمل کنه برای همین بالاخره زبون باز کرد و گفت

+قرار نیست این مسخره بازی رو تموم کنیم؟
∆کدوم قسمتش برات مسخرست؟هویت پریشی فلیکس یا شاید کتک زدن چان؟
+هرچی بوده تموم شده رفته.هرچی هم بگی دیگه بسه

هیونجین تصمیم داشت دنبال فلیکس و جیسونگ بره اما با تماس تلفنی ای که از تیانا داشت متوقف شد

تیانا:تمام اطلاعات خواسته شده رو براتون بررسی کردم.همونطور که گفتید همه موارد به هم مربوطه.اداره پست ادعا داشت نویسنده نامه ایزابل بوده اما داده نشون میدن یه مرد نویسنده بوده.هنوز نمیدونیم دقیقا کیه

+لیا چی؟جونگین؟
تیانا:چیزی که فهمیدیم یکم عجیبه.کمپانی اعلام کرده بود که یانگ جونگین ۲۸ فوریه سال ۲۰۱۷ مرده.اون موقع تنها کارآموزای کمپانی لی فلیکس،مون آرتیست و گروه فایو بوی بوده.ظاهرا اوایل کلا کمپانی هیچ آیدل دختری رو قبول نمیکرده ولی با این حال روی جسدش دی ان ای دختر پیدا شده و چیز عجیب تر اینکه تاریخ مرگش تو پزشکی قانونی مربوط به سال ۲۰۱۸ میشه.
لیا اون زمان از جونگین به عنوان موش آزمایشگاهی خودش استفاده میکرده.دورانی که لیا فناوری هک کردن مغز انسان رو میساخت اولین موش آزمایشگاهیش جونگین بوده

+داری میگی ممکنه دی ان ایی که رو جسد جونگین پیدا شده مربوط به لیا بوده باشه؟؟؟
تیانا:هنوز داریم بیشتر تحقیق میکنیم

+ارتباط این موضوع با فلیکس چیه؟
تیانا:شاید یه حس قدیمی؟ هرچیزی که هست نمیشه با شواهد دنبالش بود.میتونه حس انتقام یا عشق باشه.گذشته لیا بعد از این همه سال برای هممون مبهمه ولی یه چیزی درمورد فلیکس هست....
+چی؟
تیانا:تو پنج سالگی خانوادش به طرز مرموزی ناپدید میشن.خودش هم ظاهرا میره بیرون از خونه تا دنبال خانوادش بگرده اما با ماشین تصادف میکنه و حافظش رو از دست میده.خاطرات مربوط به سن زیر پنجش رو کاملا فراموش کرده ولی ظاهرا خانواده خوبی نداشته.تویه پرونده پزشک قانونیش چندین بار مورد ضرب و شتم خانواده قرار گرفته حتی یه شکستگی فک هم داره که به لطف باباش بوده.

I hate loving youDär berättelser lever. Upptäck nu