Vote.
.
:}
.بین دستایی که محکم بغلش کرده بود، جاش رو عوض کرد و سرش رو برای راحتی بیشتر فرو کرد تو سینهی تهیونگ و دستش رو هم انداخت دور کمرش و فاصلشون رو کمتر کرد. با اینکه حس خوابالودگی داشت اما خوابش نمیبرد و از سر شب تا الان فقط به صورت سبک و کوتاهی چشماش گرم میشد ولی هیچ اتفاقی نمیافتاد.
نفس عمیقی از بوی خنک و ملایم آلفاش کشید و تلاش کرد این دفعه رو هر طور شده به سرور خواب وصل بشه... اما نیمساعت بعدی هم تلاش ناموفقی داشت.
آهی کشید بعد از مالیدن پیشونیش به لباس آلفاش، کمی به خودش تکون داد تا از بین دستاش سر بخوره و وقتی تهیونگ بین خواب دستاشو از دورش برداشت و پشتشو بهش نشون داد، چشمغرهای به پس کلهی شلختهاش رفت.
_ منتظر بودی ولم کنی؟
با اخمای درهم خودشو از زیر پتوی کلفت و گرم بیرون کشید و با خم کردن کمرش سمت پایین تخت دنبال دمپاییهاش گشت و بعد از پیدا کردنشون، اونا رو اول پوشید و بعد پاهاشو گذاشت روی زمین...
سرمای پارکت ممکن بود خوابشو بهم بزنه!
با کمی ترس قبل از خروجش سرشو از اتاق بیرون برد و اطراف رو به خوبی نگاه کرد تا روح سرگردان یا شومی اونجا نباشه و وقتی از مطمئن بودن امنیتش باخبر شد قدمهاشو به بیرون برداشت که لامپ بالای سرش خوشبختانه روشن شد.
با حس امنیت بیشتر اول، به اتاق پسرش سر زد و کمی متعجب شد وقتی دید بیداره و تکونهای آرومی هم به بدن کوچیکش میده._ تو چرا بیداری؟ ها؟ پسر خوشگلم؟
ذوق کرده نزدیکش رفت و قبل اینکه پسر لوسش بزنه زیر گریه، بدنش رو بلند کرد و بوسهای رو پیشونیش گذاشت که با فهمیدن تب داشتنش نگران نگاهی به صورت کوچکش انداخت.
_ عزیز دلم... چرا زودتر نیومدم..؟
هول شده و با عجله از اتاق عروسکیش اومد بیرون و رفت سمت آشپزخونه تا شربتش رو که یادش رفته بود نوبت بعدازظهرش رو بعد از شیر بهش بخورونه رو الان بهش بده.
_ مامانو ببخش پسر کوچولوم.
دستش رو نوازشوار روی کمرش مالید و بوسههای ملایمی به صورت تبدارش زد.
بچهی کوچولوش کمی تحمل خرج کرد و تا زمانیکه جونگکوک با قطره چکون تو دهن بدون دندونش، دارو رو آروم آروم بهش داد و اون بچه با حس طعم شیرین با مزه مزه کردن چیزی که رو زبونش میریخت، همش رو قورت داد و کمی نگرانی مامان خوشگلش رو، از بین برد._ یکم به صورت پسرکم آب بزنم... گرما بره خونشون!
رفت نزدیک ظرفشویی و با درآوردن جورابای بند انگشتی و دستکشها کیسهایش، آب رو باز کرد و دست و پاهای گرم بچهاش رو که کنجکاو به آب خیره بود، تو خنکیش گرفت.
YOU ARE READING
Strong Hold |Vkook|
Romanceتهیونگ آلفای دست و پا چلفتیه که فکر نمیکرد تو یکی از روزهای عادی زندگیش تو شیفت بیمارستان، جفتش رو ملاقات کنه؛ اونم نه هر ملاقات عادی، اون امگا باردار بود!! حالا دست تقدیر چطوری اونها رو بهم میرسونه؟ جونگکوک زیباش بهش روی خوش نشون میده؟ Taekook Sm...