150.من

3.6K 152 33
                                    

با لبخند عميقي توي سرما و برفي كه ريز ريز ميباريد دست تو جيبم كرده بودم و به زوج جواني زل زده بودم كه كالسكه دو قلوهاشون رو حمل ميكردن.
با لبخند به خنده ها و نگاه هاي خوشبخت و عاشقونه شون نگاه ميكردم كه عجيب منو ياد شهرزاد و آرتان مينداختن..
كي ميدونه؟شايد خودشون باشن..
با ذوق خنديدم.
يه دفعه دستاي سردي روي چشمام قرار گرفت.
از سرديش لرزيدم محكم دستشو از روي چشمام كشيدم و كج خلق گفتم:اااه چته؟خيلي زود اومدي همچينم ميكني؟
و برگشتم سمتش.
خنديد و گفت:چيه خانوم؟از شيوه ورودم خوشت نيومد؟
با غيض گفتم:اصلا..
سرتاپامو نگاه كرد و متعجب گفت:لباس فقط همينا رو پوشيدي؟
-نه..يه تعدادش نامرئيه تو نميبيني..
+هرهر هر هر..دختر تو يخ نزدي؟داره برف مياداا..
با ذوق گفتم:اخ هوا خيلي هم خوبه..اصلا سرما حس نميكنم..
+نچ نچ نچ..تو اخرش از اين سرمايي كه حس نميكني ميميري..
خنديدم و به اون زوج نگاهي شيرين انداختم.
چشماشو باريك كرد و گفت:اونا رو ميشناسي؟
به همون زوج اشاره كرد.
-نه..تو مگه ميشناسي؟
+پس چرا مثل قاتلا زل زده بودي بهشون؟چيه؟پولدارن؟
بلند زدم زير خنده و گفتم:عين قاتلا؟؟
خنديد و گفت:خدايي يه جوري نگاهشون ميكردي كه انگار نقشه اي تو سرت داري..يالا..اعتراف كن..
خنديدم و گفتم:شبيه ارتان و شهرزاد نيستن؟اونا هم ارتين و اتنا؟
لباشو جمع كرد.
سريع گفتم:فكرشو بكن..عين اين فيلمهاي خارجي ..هرچي بنويسي به واقعيت تبديل بشه و يه گوشه اي از دنيا اتفاق بيوفته..
لبخند خبيثي زد.
-زهرمار.چرا اينجوري لبخند ميزني؟
خنديد و گفت:داشتم فك كردم كه نكنه واقعا نوشته هات واقعي بشه؟
خبيث گفتم:اره..خيلي بهش فك كن..
دستمو گرفت و گفت:بيا از من بنويس..تو رو خداا..
خنديدم و گفتم:برو رد كارت..تو نوشتن نداري؟البته بدم نيستااا..اسم رمانو ميذارم دختري كه ترشيد..
و بلند خنديدم.
با غيض زد تو بازوم و جيغ زد:درد..
هولم داد و گفت:راه بيوفت ببينم..
راه افتادم.
با خشم در حاليكه داشت با من حرف ميزد يه دفعه نزديك بود بخوره به يه پسره.
پسره سريع خودشو كج كرد و گفت:ببخشيد
و رد شد.
با چشماي گرد رفتن پسره رو نگاه كرد.
-چيه فيلم ايراني؟داري فك ميكني يه جزوه دستت كم بود كه بخوري بهش و عشق اغاز شه؟
ذوق زده نگام كرد و چشماش برق زد و سر تكون داد.
خنديدم و گفتم:يعني..پووف..ديگه گذشت اون زمان كه ادم با جزوه عاشق ميشد..
+بله..الان با فراموشي عاشق ميشن..
-هوي به شهرزاد من تيكه نندازااا..
+خدايي اين چه كاري بود كردي؟از نظر من عشقش بايد يكي ديگه ميبود ارتان ميشد عشق دومش..فك كن..يارو پيداش ميشد..چه جنگي ميشد..
-اون وقت عشق چه معني داشت؟عشقي كه با فراموشي بره و يكي جايگزينش بشه كه ارزشي نداره..
عميق زل زد بهم.
-چيه؟
عميق گفت:دنيا ديگه مثل تو نداره..
بلند خنديدم و گفتم:بروبابا..دنيا الان كلي مثل من داره..
+از نظر من نداره..
-نظرت خرابه..
با غيض گفت:حالا بانو نميگن چرا احضارمون كردن؟
-نميبيني؟
+بايد چيزي رو ببينم؟كو؟كجاست؟
با غيض گفتم:برف رو ميگم..
+خوب..
نفسمو بيرون دادم و گفتم:داره برف ميباره دخترم..
+خوب..بباره..چه ربطي داره؟
زل زدم بهش.
-عه..هوا به اين قشنگي..دلت مياد تو اين هوا خونه باشي؟
+واقعا اين همه راه منو كشيدي بيرون به خاطر برف؟
-پس چي بي ذوق؟ببين چه قشنگه..بعدشم اينا رو ميبيني؟..ببينشون..واقعا شبيه شهرزاد و ارتانن..اووخي خيلي خوشگل و عاشقونه همديگه رو نگاه ميكنن..نميدوني چقدر ديدنشون حس خوبي داره..انگار واقعا شهرزاد و ارتانن و من خلقشون كردم..
جدي گفت:خل شدي تموم شد رفت پي كارش..
بلند خنديدم.
+آي جماعت كجايين ببينين خانوم نويسنده تون خل شده..
خنديدم.
دستشو مثل ميكروفن جلوم گرفت و گفت:درحال حاضر در خدمت يكي هستم كه خوب مينويسه..فقط يه ذره مورد دار مينويسه..
خنديدم و گفتم:يه ذره..
+خجالت بكش..
-كشيدم..ديگه مورد دار نمينويسم..
+عه عه تو كل عمرت حرف گوش ندادي حالا اين يكي رو تا ما گفتيم گرفتي؟
خنديدم و گفتم:اخرش مورد دار بنويسم يا نه؟
+به حرف من گوش ميدي؟
-نه
قيافه شو كج كرد و گفت:پس چرا ميپرسي؟
شونه بالا انداختم و گفتم:همينجوري..
زد تو بازوم و گفت:حالا اينا رو ولش..خانوم احساستون از پايان اين يكي چيه؟
حرفي نزدم و به اسمون نگاه كردم.
دقيق نگام كرد و گفت:چته؟
نفسم رو بيرون دادم و شونه بالا انداختم.
+باز به تهش رسيدي سيم كشي هات قاطي كرد؟
لبخند زدم و اروم گفتم:اره فك كنم..
+اين نگاهو خوب ميشناسم..
نگاش كردم و گفتم:كدوم نگاه؟
+همين نگاهي كه ميگه طوفان ديگري در راه است...
با خنده گفتم:طوفاني ويرانگر..مواظب مغز خود باشين زيرا به زودي آن را ميرباييم..
خنديد و گفت:با مورد يا بي مورد؟
كج نگاهش كردم و گفتم:حالا..
+جان من..با مورد يا بي مورد؟
خنديدم و گفتم:به خودم مربوطه..
به اون زوج زل زدم.
-ذهنم پرتر از اونه كه بدونم از كجا شروع كنم..
+اما تو راهشو پيدا ميكني..مثل هميشه..مگه نه؟
لبخند ارومي زدم و گفتم:اميدوارم..
+من مطمينم..
نفسم رو بيرون دادم و چشمام رو بستم.

اين پست،پست اخر نيست..پست "پايان"وجود دارد.

تمام قلب منWhere stories live. Discover now