صورتی ترین حالتِ یک پارک

7.7K 1.8K 435
                                    


چانیول سعی میکرد با کشیدن نفس های عمیق خودش رو از پنیک کردن برای دیدن اون همه چیپس خرد شده روی تخت ، نجات بده .

بکهیون به آرومی خودش رو تکوند و از روی تخت پایین اومد . میتونست حدس بزنه که حال چانیول چقدر بده و نمیخواست بیشتر از این اعصابش رو بهم‌ بریزه .

پتو رو کنار زد و همونطور که حرف میزد سعی میکرد رویه تشک رو در بیاره .
-" ببین چانیول لازم نیست وحشت زده بشی . همین حالا این رو جمع میکنم و دور میندازم و برای این تخت بهترین رویه رو با هزینه خودم میخرم . فقط تو آروم باش . این مشکلی نیست که حل نشه "

چانیول موهاش رو چنگ زد و سعی کرد بیشتر از این جلوه ی عجیب غریبش رو به بکهیون نمایش نده :" نه لازم نیست بخری . همین رو بشوریم و اتو بزنیم کافیه "
-" فردا میشورمش چانیول . نگران نباش "
چانیول آه کشید چطور ممکن بود اجازه بده بکهیون روی تشک بدون رویه بخوابه ، اونوقت احتمالا مجبور بود کل تخت رو دور بندازه .‌

-" امشب نمیتونی روی این تخت بخوابی . اگه تشک رویه نداشته باشه همه تخت پر از باکتری میشه نمیتونم اجازه بدم اینجا بخوابی "
بکهیون به سختی تونست اعصابش رو کنترل کنه و باسنش رو به چانیول نشون نده و ازش نخواد که به اعماقش نقل مکان کنه .

-" پس کجا باید بخوابم . رو مبل ؟ که کمرم خرد بشه تا صبح ؟"
چانیول دستش رو توی هوا تکون داد :" نه نه . نباید بلایی سرت بیاد . ما به کمرت نیاز داریم خرج درمانش خیلی زیاد میشه "

بکهیون واقعا در صورت چانیول به دنبال رگه های از شوخی میگشت ، باور نمیکرد کسی بتونه در گفتن این حرفها جدی باشه . قبل از اونکه چیزی بگه ، چانیول سخنان حکیمانه ش رو ادامه داد :" فکر کنم بهترین و اقتصادیترین کار اینه که خوب بشورمت و بعد بذارم‌‌ روی اونیکی تخت بخوابی "

بکهیون بی توجه به قسمت دوم حرف چانیول دوباره شسته شدن اعتراض کرد :
-" بشوری ؟ من همین حالا دوش گرفتم پارک چانیول . اپیدرم و درم و هیپودرم پوستم به فنا رفته . به نظرم بهتره در شستشوی من تجدید نظر کنی چون آخرش چیزی نمیمونه که بخوای بُکُنیش "

اما در پایان با تمام غر زدنها و دست و پا زدنهاش ، چانیول کاری که میخواست رو انجام داد، اگه قرار بود اون پسر رو روی تخت و کنار خودش بخوابونه باید از تمیز شدنش مطمئن میشد .

اینبار خودش شخصا تمیز کردن بکهیون رو به عهده گرفت و اون بچه به حدی کلافه و خسته بود که از بدن لُختش برای تحریک اون مرد اعصاب خردکن استفاده نکرد . دیگه تسلیم شده بود هیچ راه نجاتی از چنگال اون ماشین شستشو نداشت .
و در پایان نیم ساعت بعد در حالیکه حسابی شسته و ضد عفونی و خشک شده بود ، اجازه پیدا کرد که لباسهاش رو بپوشه، بخوابه .

..........

طعم تند دهانشویه لثه ها و زبونش رو میسوزوند . دلش میخواست گریه کنه ساعت دو نیمه شب بود و تازه اجازه پیدا کرده بود بخوابه .‌
در آستانه ی اتاق چانیول ایستاده بود و تازه منظورش از اون یکی تخت رو میفهمید .
اون لعنتی میخواست توی تخت خودش بخوابونش .

●•°○I Sold My Virginity Online○°•●Dove le storie prendono vita. Scoprilo ora