10화

796 98 19
                                    

تهیونگ:

هوسوک برای ۹روز رزرو کرده بودیم بریم ایتالیا! نتونستم تو اون زمان کم جونگکوک رو ببینم و بخاطر همین یذره نگران بودم!
"بیبی... میخوایم خوش بگذرونیم توی ایتالیا دوست داری خرید کنیم؟!" از فکر بیرون اومدم و به لبخند عجیبش خندیدم! فهمیدم منظورش چیه پس قبول کردم! وارد یکی از سوپر مارکت های زنجیره ای بزرگ شدیم و شروع کردیم گشتن تا یسری خوراکی کوچیک بگیریم توی چند روزی که توی سئول هستیم.
ازونجایی که سبد خیلی خالی بود رفتم توش نشستم و میگشتیم تا رسیدیم بخشش که خیلی تعداد کمی ادم اونجا بودن!
با دقت بهشون نگاه میکردم! ورود بچه ها ممنوع بود اونجا و ۳_۴تا مراقب داشت! یه زن و شوهری جلوی بسته ی کاندوم ها ایستادا بودن و داشتن با تعجب من و هوسوک رو نگاه میکردن!
"بیبی هر چی دوست داری انتخاب کن!" و سرم رو بوسید! مطمعنم متوجه اون زن و شوهر نشده بود! و البته باز یه خانومی و دوستش که هردوشون داشتن مارو بد نگاه میکردن!
"برام یه دم بخر!" و زدم زیر خنده و جیهوپ خیلی جدی جلوی اون بخش ایستاد و بهم نگاه کرد و دم یه ببرو برداشت و داد بهم!
توی جعبه اش تل ببری هم بود و خندیدم!
"هوسوک! حلقه!" چشمهاش گرد شد!
"زود نیست واسه خاستگاری؟!" اون خانوما عمیقا به ما زل زده بودن و به حرفهامون گوش میکردن! منم با یه لبخند خودمو به زور رسوندم به چیزی که میخواستم!
"منظورم کوک رینگ بود!" و دو تا بسته برداشتم! سایز هامون چون متفاوت بود!
"کاندوم و دوستان!" دست زدم و خانوم ها پچ پچ میکردن و رسیدیم کنارشون و هنوز عجیب نگاهمون میکردن!
یهو صدای هوسوک برق از سرم پروند!
"خانوما! ما دوتا باهمیم! و برای اینکه بهمون خوش بگذره داریم وسیله میخریم و قطعا برای جلوگیری از بیماری های جنسی به کاندوم هم لازم داریم! و آها این دوستمم یذره تنگه پس توف خالی جوابگو نیست! حالا تا چشماتون نیوفتاده یذره پلک بزنین! و لطفا از سر راه برید کنار!" شت! اون واقعا اعتماد بنفس زیادی داره!
"باورم نمیشه!!! همجنسباز هارو باید اعدام کنم!"
"اوه و خانوم! سلاممو به شوهرت برسون بگو دل ک*رم برای کون تنگش یذره شده!" خانوما خشک شدن! فاک! فکر نمیکردم ادمی مثل اون اینقدر صریح فحش بده! اون مدیر عامل یه شرکت بود!!! خانومه گریه اش گرفت و رفت
"فک کنم واقعا شک داره شوهرش کونیه!" و زدم زیر خنده!
"چون جلوتر از ما بودن و زنه از شوهرش ناراضی بود و کاندومو واسه دوست پسرش میخواست!"
"چطوری فهمیدی؟!" شونه هاش رو داد بالا
"داشت داد میزد زندگیشو خب!" و خندیدیم!
"بچه توت فرنگی یا شکلاتی؟!" بهش برعکس نگاه کردم و یه بسته اونطرف تر برداشت و داد دستم!
"این!" بهش نگاه کردم و دهنم باز موند! واقعا اون یه منحرف بود! ته دلم خندیدم! انتظار نداشتم اینقدر براش مهم باشه تا من رو راضی نگه داره!
یه روان کننده هم برداشت و گذاشت توی سبد و رفتیم تا حساب کنیم.

توی ماشین نشستیم.
"زیاد نیست ۲۴تا کاندوم؟" بلند زد زیر خنده!
"قرار نیست همه اش رو استفاده کنیم!" لپم رو کشید و سرمو تکون دادم.
به خونه رسیدیم و سریع جعبه دم رو باز کردم نگاه کردن بهش هم باعث میشد تحریک شم! یکی از مبل هارو چرخوندم و یه ملافه روش انداختم.
هوسوک داشت سعی میکرد مواد خوراکیو توی یخچال بزاره و غذا آماده کنه برامون!
لخت شدم و نشستم روی مبل. اول غلاده رو بستم دور گردنم و تلم رو زدم.
هوسوک بین کارهاش نگاهم میکرد دمم رو کردم توی دهنم تا خیسش کنم و دیدم از کارش دست کشید و بهم نگاه میکرد.
جا به جا شدم و سوراخمو طرف هوسوک گرفتم و کله دمم رو روی ورودیم فیکس کردم.
"زیادی درازه و کلفت!.... آاااا... عَهههه... آههههه فاک" تا ته وارد خودم کردمش و به قدری کلفت بود که به پروستاتم فشار میاورد!
به عضوم که بشدت سیخ بود و سرش خیس شده بود نگاه کردم.
هوسوک دستش توی شلوارش بود و باسنم رو تکون میدادم تا ببینه و هنوز نتونسته بودم پاهامو جمع کنم! پس روی زمین چهار دست و پا رفتم توی آشپز خونه.
دستشو از توی شلوارش در آورد و بهم نگاه میکرد. صورتمو به برآمدگیش بردم و شلوارش رو پایین کشیدم. عضوش خورد به صورتم و خندیدم و هوسوک ناله کرد!
عضوش رو توی دهنم کردم و بدون هیچ نقصی ارضاش کردم و توی دهنم خالی کرد خودشو.
"تهیونگ!" از ته گلوش صداش اومد و لبخندی زدم و با دستش خودش رو نگه داشته بود!
یذره از مایع سفید رنگش از دور دهنم بیرون اومده بود و زبون کشیدم بهش و پا شدم و دمم رو تکون دادم و رفتم سمت حموم. فشارش عالی بود.
توی اتاق در رو بستم و روی تخت خوابیدم و پاهام رو باز کردم و سر دم رو گرفتم و تکونش میدادم و حسی که ته دلم میداد دیوانه وار لذت بخش بود.
ناله ای از دهنم خالی شد و به زور از خودم درش آوردم و دوباره جوری که فشار بیشتری بهم بیاد توی خودم فروش کردم و کامم رو روی شیکمم خالی کردم و صدای پا شنیدم.
سریع دویدم توی حموم و درو بستم.
هنوزم دلم نمیخواست خود واقعیم رو به هوسوک نشون بدم!
بازم دلم میخواست اون پسر دائم التحریکو با جونگکوک داشته باشم و برای هوسوک گود بوی باشم!
غلاده و تل رو برداشتم و توی وان نشستم و عضوم رو توی دستم گرفتم و فشردم ونفسم رو دادم بیرون!
نمیتونستم افکارم رو مرتب کنم!
پس همونطور بی حرکت توی وان موندم!

بعله!
و تهیونگ یک دائم التحریک دائم الحشر و هرچی که فکر کنین!😂😂😂
قرارم هست تو ایتالیا بترکونن😂😂😂

ENDING[5]Where stories live. Discover now