13화

724 79 6
                                    

تهیونگ:

تقریبا 2ماه از برگشتمون گذشته بود و تغییراتمو حس میکردم... نمیگم کامل عوض شده بودم چون دو سه باری شب رو با جانگکوک گذروندم و البته اون روزا هوسوک ماموریت 24 ساعته بودو خب دلمم برای جونگکوک تنگ شده بود!

و البته بار آخر برای شام با کوکی بیرون بودیم و متاسفانه جیمین رو دیدم و روزم به کل خراب شد و جونگکوک اصلن نتونست حالم رو خوب کنه... پس فقط مشروب خوردم و سیگار کشیدم و البته یه یادگاریم روی دستم به جا گذاشتم که البته عفونت هم کرد ولی خب آرومم کرد!

جیمین برای من یه روانشناس بود ولی من قدرشو ندونستم و البته اون هم تلافی نکرد و اون جزو بخشی از زندگیمه که دلم نمیخواد هیچ وقت یادش بیوفتم...

کارهای ما و نوع زندگی اون1 ماهمون اصلا درست نبود...

سرمو تکون دادم و تا از یادآوری اون صحنه ها خودداری کنم و قرار بود یه خواننده جدید برامون بیاد! و میگفتن خیلی جذابه!

خندیدم به حرف نامجون.

"تو که دوست پسر داری! فازت چیه؟!" نامجون لبخندی زد که بیشتر شبیه نیشخند بود! تقی به در خورد و پسر 4شونه با قد بلند وارد شد و واقعا میفهمیدم نامجون چی میگفت!

اسمش کیم سوکجین بود و قرار بود بعنوان جین فعالیت کنه!

کل بار رو بهش نشون دادم و اونروز کلا با همگپ زدیم. یه برادر بزرگتر داشت و دوست داشته بازیگر بشه، الانم داره تو دانشگاه فوق لیسانسش رو توی همون رشته میگیره و الان به یذره پول احتیاج داره تا ذخیره کنه و اینجا بصورت پارت تایم قرار بود بخونه! هردو 4روز در هفته میخوندیم و البته یه روزمون مشترک بود!

اونم گی بود و سینگل! عجیب بود سینگله چون خیلی خوش قیافه و بلد بود چجوری لاس بزنه! و من لیوانم رو سر کشیدم و میدونستم امشب قراره هوسوک بیاد پس بهش پیام دادم و گفتم نیاد چون زود میرم خونه!
فعلا نیاز نبود جین هوسوک رو بشناسه!... گوشیم زنگ خورد ویونگی بود!

"سلام هیونگ خوبی؟"
-تهیونگ اون پسره ی لوسو بیار به این آدرس!
"چرا چی شده؟"
-هیچی واسه من قهر کرده... دوست دخترمم هست با هم بیاین... ساعت 8 رستوران بیل بیل

و گوشی قطع شد! سوار ماشین دوست داشتنیم شدم و رفتم سر قرارم با دسانگ! دسانگ صمیمی ترین دوست تهیانگ بود و براش همیشه مواد جور میکرد... چند گرم وید گرفتم و با خوشحالی جلو در پارکینگ رولش کردم و آتیشش زدم...

مغزم سنگین شده بود و هوسوک رو میخواستم رمز در رو زدم و وارد شدم و صدای دوش آب میومد! سیگار کشیدم و لخت شدم... حس خلام بیشتر شد

(معمولا مواد اول مواد دومو تشدید میکنه، مثلا اول مشروب بعد سیگار باعث میشه مشروب بیشتر اثر بزاره روی بدن... یا مثلا خیلیا مشروب میخورن بعد وید(یا گل) میکشن (چت مست میگن بهش) خیلی بیشتر میکنه اثر مشروبو و همینطوری...)

سیگارو خاموش کردم و رفتم زیر دوش کنار هوسوک و ترسید
"سلام بیبی!" بوسید لبمو و به چشمام نگاه کرد که خمار بودم!
" باز گل کشیدی؟" خندیدم و عضومو با دستم ماساژ دادم و زانو زدم جلوش ولی نذاشت کاری کنم
"تهیونگ... تا کی میخوای این کاراتو ادامه بدی... میخوای مثل برادرت بشی؟! تهمینو یادت رفته!" بخار توی حموم هم داشت اثرشو روی بدنم میذاشت!
"تو خر کی باشی که بخوای اسم تهمینو بیاری!" داد زدم...


هوسوک:

بهم برخورده بود و محکم سیلی به در گوشش زدم

"فک میکنی من خرم تهیونگ! تو از توی کیف پول من پول میدزدی... اینقدر بدبختی آخه... حقوقت کمه؟ بیشتر میخوای...؟؟؟" تلو تلو خوران اومد بیرون و همونطوری لخت بود ولی یه حوله پرت کردم تو صورتش!

"آره ... شما بچه مایه دارا فک میکنین خبریه... فک میکنین دنیا مال شماست" اعصابم بیشتر خورد شد

"حقته دقیقا منم عین اون حروم زاده ها بهت تجاوز کنم و اونقدر خودمو توت فرو کنم تا خونریزی کنی!" تهیونگ به دیوار تکیه داد و شروع کرد خندیدن!

این چندمین دعوامون بود توی این دوماه و البته از وقتی که اون شروع کرده بود به گل کشیدن!

"تهیونگ منو ببین!" از شونه هاش گرفتم"توی آشغال هرزه ای... تهمین شرف داشت به تو... چون تو زندگیش هدف داشت اونم تو بودی... ولی تو یه آشغالی" چشمهای قرمزشو باز کرد و تف کرد روی صورتم و بدون فکر یه مشت توی صورتش خالی کردم و گونه اش ورم کرده بود و گوشه لبش بخاطر سیلی بریده بود...

تنهاش گذاشتم

توی لیوانم سنگین ترین مشروبی که داشتم و ریختم و یه گوشه نشستم و نوشیدم

پارت بعدی راجب چیزیه که توی دیسکریپشن فیک گذاشتم!!!

ENDING[5]Dove le storie prendono vita. Scoprilo ora