09

997 115 146
                                    

Warning⛔️... Warning⛔️... Warning⛔️
🔞این پارت شامل صحنه هایی است که ممکن است برای همه مناسب نباشد.🔞
🚫🚫🚫

الک و روفس برای پیدا کردن روح مرموز عمارت بین، شروع کردند به کشیک شبانه. اما طی هفته ای که گذشت، موفقیتی حاصل نشد. روفس معتقد بود که شاید چون آن زن الک را دیده، خود را نشان نمیدهد. اما الک اطمینان داشت که زن حتی متوجه حضورش نیز نشده بود. به هر حال، این موضوعی بود که باید یک بار و برای همیشه روشن میشد.

زندگی در عمارت خاکستری بین جریان داشت. همچون هر روز، مگنس به کارخانه سر میزد و الک نیز به باشگاه سوارکاری می رفت. چیزی تغییر نکرده بود، جز رابطه ی الک و مگنس.
آنها دیگر از یکدیگر فرار نمیکردند. دیگر از رویارویی با هم نمی گریختند. به نوعی، آتش بس بینشان برقرار بود. البته این آرامش دوام چندانی نداشت. زیرا عصر یک روز ابری، تلفن عمارت خاکستری بین به صدا در آمد و خبر نه چندان خوشایندی را
اعلام کرد:
”هروندل ها برای سفر، به نیویورک اومدن.“
و مگنس چاره ای نداشت جز اینکه به پاس میهمان نوازی هروندلها در مزرعه، آنها را به صرف شام دعوت کند.
الک از دیدار مجدد با جیس می ترسید. واقعا می ترسید! تمام تلاش خود را کرده بود تا فراموشش کند. اما دیدن دوباره ی جیس، آن هم در کنار همسرش... حتی تصورش نیز دشوار می نمود.
از طرفی مگنس نیز حال چندان بهتری نداشت. به اینکه بتواند دل الک را بدست آورد امیدوار شده بود. اما برگشت جیس، مطمئنا همه چیز را خراب میکرد. از هوایی شدن الک میترسید. از شعله ور شدن آتش زیر خاکستر میترسید. حال که اندکی به الک نزدیک شده بود، از دوباره باختنش میترسید.
هر دو، به شدت عصبی بودند و این در رفتار و برخوردهایشان کاملا مشهود بود.
*****
از پشت شیشه به تاکر سفید پارک شده ی استیفن، و پونتیاک قرمزی که مسلما متعلق به جیس بود نگاه کرد. به بهانه ی کمک به لیسا و روفس، خود را در آشپزخانه پنهان کرده بود. اما تا همیشه که نمی توانست از روبرو شدن با جیس فرار کند.
لیسا از الک خواست که از میهمانان دعوت کند برای صرف شام به سالن اصلی بروند. چاره ای نبود. بالاخره باید خود را به جیس نشان می داد. نفس عمیقی کشید و وارد اتاق نشیمن، جایی که میهمانان آنجا حضور داشتند شد. با صدایی که تلاش میکرد قوی و رسا به نظر برسد، آماده بودن شام را اعلام کرد. تمام نگاه ها به سمت الک چرخید. جسیکا با اشتیاق فراوانی به الک خیره شد. به نظرش، الک حتی از قبل هم جذابتر شده بود. استیفن پوزخندی زد و گفت:
+ این همون الکه؟ شبیه آدم حسابیا شده!

الک بدون توجه به حرف استیفن، به جیس نگاه کرد. جیس در حالیکه دست دختر مو قرمزی را در دست داشت، به الک زل زده بود. مگنس کاملا متوجه نگاه بین جیس و الک بود. از شدت عصبانیت دستانش را مشت کرد و محکم فشرد. الک به سمت در خروجی چرخید اما پیش از آنکه از اتاق خارج شود، جیس گفت:
+ الک، میشه بهم نشون بدی دستشویی کجاس؟

عاشقانه ای برای اربابWhere stories live. Discover now