Part2

3.9K 737 125
                                    

با بسته شدن در و رفتن اون مشاور اتو کشیده نگاه ذوق زدش رو دور کابین چرخوند.

کمد بزرگ و چوبی گوشه اتاق درش باز بود و با بی‌رحمی لباسای گرون قیمت و ابریشمی داخلش رو به رخ میکشید.

صندلی هایی با پارچه قرمز مخمل و میزی که چوبش با طراحی های طلایی آراسته شده بود،مثل گنجینه‌ای میدرخشید.

تخت بزرگ و ملافه های سفیدش با دور دوز طلایی و البته پرده های سورمه‌ای که دور تا دور تخت رو گرفته بود،بهش چشمک میزد.

کتاب خونه کوچیکی که کتاباش بر اساس رنگ چیده شده بودند و در آخر میز توالت چوبی با کندکاری های زیبا و مهم تر از اون در پر ابهت کنارش!

دقیق نمیدونست چقدر وقته اما مطمئن بود حداقل ده دقیقست که داره کابین رو با چشم هاش وجب میکنه.

اروم قدمی برداشت و از قیژ چوب گرون قیمتی که زیر پاش صدا میداد لذت برد.

در به صورت ناگهانی باز شد و مشاور داخل اتاق اومد.

چشم های درشتش رو روش ثابت کرد و لبخند مزحکی تحویل جین داد.«های برو!»

اخمی بین ابروهاش نشست و سعی کرد جلوی خودشو از پیچوندن گوش این پسر احمق،بگیره.«لباس هایی که برات اوردم رو میپوشی تا لباسای خودت خشک بشه.حق استفاده از لباسای تو کمپد رو ندا....»

با چشم‌ هایی که تا اخرین حد برای به رحم اوردن مشاور گشادشون کرده بود بهش نگاه کرد.«چرا؟؟»

برای چند ثانیه چشم هاش رو روی هم فشار داد و سعی کرد در مقابل کیوتی این بچه مقاومت کنه.«چون اونا لباس های سلطنتین و به هیچ وجه تو مناسب اونا نیستی!»

جونگکوک روشو برگردوند و لب پایینش رو گاز گرفت تا کابینو با جیغ‌ جیغاش نزاره رو سرش!

به هر حال همه مثل برادرش لوس بازیاش رو تحمل نمیکردن و نازشو نمیکشیدن.

ممکن بود همونطور که از اب بالا کشیدنش دوباره بندازنش توی آب.

افکاری که خیلی یهویی به ذهنش اومده بود،مثل پتک توی سرش خورد و اونو به خودش اورد.

اون یه دهاتی ساده بود که اینجا توی کشتی سلطنتی الید ایستاده بود.

و بدتر اون...

-هی با توعم اصلا گوش میدی؟

سرش رو تکونی داد و با گیجی به مشاور نگاه کرد.

-ببخشید چیزی گفتی؟؟

جین چشماشو چرخی داد و با کلافگی دوباره شروع کرد به تکرار حرفش«گفتم دو ساعت دیگه برای شام به عرشه دوم برو. پادشاه هنوز برات تصمیمی نگرفتن.»

جونگکوک بدون توجه به حرفاش شونه ای بالا انداخت و شروع کرد به در اوردن لباساش.

basical changeWhere stories live. Discover now