Part10

3.3K 694 73
                                    

بازم میگم این شرط اپ نیست فقط خواهشه.
لطفا همه پارتارو به ۸۰ ووت برسونید🥺👈👉
در حق پارت ۲ و پارت تیزر هم کم لطفی نکنید🥺👈👉

ادیت نشده

***

کاپتان به سمت دیگه میز نقشه رفت.

-اعلاحضرت. به آبراه شرقی رسیدیم. احتمالا با امواج مواجه شیم اما به زودی در پایتخت پهلو میگیریم.

یکی از دست هاش به کمرش بود و دست دیگ با دستمال گردنش بازی میکرد.

-بهم زمان بدید کاپتان. زمان دقیق پهلو گرفتن.

جین قدمی به جلو برداشت و با خم کردن سرش حین احترام جواب پادشاه رو به جای کاپتان داد.

-تا کمتر دو روز دیگه به بندر میرسیم و بعدش با کالسکه به سمت کاخ حرکت میکنیم که احتمالا به خاطر پیشواز مردم یک ساعتی طول بکشه. درسته؟

قسمت آخر جملش رو خطاب به مرد پنجاه ساله و کارکشته دریاها گفت.

-کاملا مشاور.

قدمی به سمت مخالف میز برداشت و خیلی ساده و کوتاه نظرش رو اعلام کرد.

-خوبه.

بدون توجه از عرشه پایین اومد و با ارامش بین ملوان ها که براش روی زانو نشسته و تاظیم کرده بودند قدم زد.

پاهاش بدون هیچ گونه عجله‌ای بدنش رو به جلو میبرد.

با دیدن جونگکوک که پاچه های شلوارش رو بالا زده و روی لبه کشتی خم شده بود لبخند ملایمی روی لبهای خشک شدش به خاطر سرما نشست.

حدود ده روز از زمانی که به کابین پسرک رفته و ارتباط نزدیک تری رو ناخواسته باهاش شروع کرده بود میگذشت.

به سمت اون بخش از کشتی رفت. عقب تر اون مکان پشت محافظش که واضحا از شدت عصبانیت داشت میلرزید متوقف شد. دستی روی شونش نشوند که اون کمی تو جاش پرید و سریعا به پشتش نگاه کرد.

هول کرده و متعجب دستش رو به صورت مثلثی کنار سرش گرفت و پای راستش رو سطح چوبی عرشه کوبیده و سلام نظامی داد.

کنارش ایستاد و همینطور که چشم هاش روی پسرک و نگهبانی که اون رو از کمر گرفته و در تلاش بود از افتادنش در آب جلو گیری کنه و اون رو از لبه فاصله بده، شروع به حرف زدن کرد.

-چیشده؟چرا انقد حرص میخوری جیمی؟

چرخی به چشم هاش داد.

-قربان باور کنید نصف زمان و انرژی روزانه من صرف پایین اوردن جونگکوک از در و دیوار کشتی میشه.

ناخودآگاه قهقه بلندی سر داد و از شدت خنده سرش رو به عقب پرت کرد.

جیمین شیفته به خنده ازته دل یکی از اسطوره های بزرگ زندگیش نگاه کرد و به خاطر سپرد تا بعدا در این مورد باهاش صحبت کنه.

basical changeOn viuen les histories. Descobreix ara