Part4

3.3K 680 65
                                    

با درد بدی که توی سرش پیچیده شد به صورت ناگهانی از خواب پرید بالا. چند دقیقه طول کشید تا متوجه اطرافش بشه اما حالا که به خودش اومده بود متوجه شد که از تخت افتاده اونم در حالی که هنوز پاهاش بالاست و پایین تنش پایین.

همینطور که زیر لبی قرقر میکرد پایین اومد و کناره‌ی سرش رو ماساژ داد.

چند بار دهنش رو باز و بست کرد و از مزه‌ی بد موندگی که توی دهنش داشت صورتش رو جمع کرد. روی پاهاش ایستاد و بدون هیچ توجهی به وضعش از کابین خارج شد.

همینطور سرگردان توی راهرو ها به امید دیدن چهره آشنایی قدم بر میداشت.

فقط تعداد کمی دختر سیاه پوش با یقه های سفید و چندین و چند ملوان که همگی با تعجب بهش زل زده بودند.

براش عجیب بود که چرا اینطوری نگاهش می‌کنند.

قدماش رو سریع کرد و پله هارو با انداختن وزن خودش به هندریل چوبی کندکاری شده طی کرد.

با رسیدن به عرشه چشماش رو به خاطر نور زیاد افتاب جمع کرد.

اکسیژن رو با تنبلی به داخل ریه هاش میفرستاد و از حس خوب خنکی هوای اطراف لبخند بزرگی زد و چشم هاش  بیشتر بهم فشرد.

با کشیده شدن از زیر بازو هاش با ترس چشماش رو‌ باز کرد.

همون پسر مهربون دیشبی به دنبال خودش میکشیدش. اول فکر کرد خودش بیاد راحت تره اما بیخیال شد و فقط سعی کرد قدم‌هاش رو با اون پسر بزرگ‌تر از خودش هماهنگ کنه.

نگاهش رو به اون مشاور وحشتناک و رو اعصاب خشک شد.

همینطور که از کنارش رد میشد لبخند مسخره‌ای زد.

-صبح تو هم بخیر برو!

جین که با شنیدن اون جمله از سلام کردن به پسرک منصرف شده بود به چشم غره‌ای اکتفا کرد و با پاکت نامه به راهش روی سطح عرشه ادامه داد.

جیمین اون پسره جونگکوک رو دنبال خودش به زیر عرشه کشوند و بعد متوقف شدنشون به سمتش برگشت.

تک خند نرمی به خاطر اون قیافه‌ی گیج زد و دستش رو توی موهای نرمش فرو کرد و تمام تلاشش رو کرد تا با حرکت دادن انگشتاش توی اون تارهای ابریشمی از اون حالت خنده‌دار خارجشون کنه و تقریبا هم موفق شد.

کنار یقه‌ی لباسی که در اصل مال خودش بود رو گرفت و بعد بستن دکمه باز شدش کمی اونو بالا کشید.

-تو الان توی کشتی سلطنتی هستی جونگکوک و اولین چیزی که باید رعایتش کنی نظمته. باید مرتب باشی! چون جهشی جهشی هستی باید حواست به یقه‌هات باشه ‌مخصوصا تویی که سینه‌هات یکم درشت‌ترن.(حالا فک نکنید سینه‌های کارداشیانا رو داره‌عاااا اصلا سینه هاش از روی لباس مشخص نیست -__-)

basical changeWhere stories live. Discover now