PART| 35

5.1K 811 93
                                        


جونگکوک نمیدونست امروز باید چیکار کنه همه مشغول انجام کاری بودند  و اون نمیتونست مزاحمشون بشه بنا براین گوشیشو برداشت و به جین پیام داد

جونگکوک:
هیونگ من میرم بیرون

جین هیونگ:
خیلی خب اگه اتفاقی افتاد حتما بهم زنگ بزن

جونگکوک:
باشه

جونگکوک پالتوشو برداشت و بیرون رفت شروع کردن به چرخیدن و دیدن اطرافش
کافه ها،مرکز خریدا،سوپرمارکتا،فروشگاه های گیم و چند قدم جلوتر که رفت  به یه کتاب خونه فروشی رسید و جلوش ایستاد روی در اون کتابخونه یه عکس بزرگ از تهیونگ بود که خیلی جذاب دیده میشد

_آه اون خیلی هاته

_خیلی خوشتیپه

_میخوای اونو بخری؟

_چه سوال مسخره ای معلومه که میخوام

_پس بیا بریم

عده از دخترا گفتن و با خوشحالی میخندیدن و از جونگکوک گذشتند و داخل مغازه رفتند اون یه بار دیگه به پوستر نگاه کرد و لبخندی زد

«اون خیلی باحال بنظر میاد»

تصمیم گرفت اونم وارد مغازه بسه و وقتی وارد شد دید کلی مشتری اون داخله و عده زیادی هم از اونا داخل پخش مجلات بودند و اکثریت مجله تهیونگ که داغ تربن محله این هفته بود رو میخریدند جونگکوک به سمت مجله رفت و خواست یکی برداره اما یادش اومد پولی نداره آهی کشید و از اونجا دور شد وقتی می‌خواست بره  که با یه پسر عجیب برخورد کرد و بدن ضعیفس روی زمین افتاد

_متاسفم

اون پسر عجیب غریب گفت که یه کلاه کپ مشکی یه عینک و یه ماسک مشکی پوشیده بود گفت

«اشکالی نداره من حواسم نبود کجا دارم میرم»

جونگکوک لبخندی زد و با مهربونی گفت

_اوووه اون خیلی کیوته

اون غریبه با خودش فکر کرد

«من دیگه باید برم»

_وایسا تو اینجا تنهایی؟

«آره»

_منم تنهام میدونم عجیب بنظر میرسه ولی دوس داری باهام بیای ؟من امروز کاری نداشتم گفتم تو شهر قدم بزنم نظرت چیه؟

اون پسر عجیب غریب گفت

«ولی قرار نیس من با غریبه ها حرف بزنم»

_اوو یالاا

اون غریبه گفت گفت و دست جونگکوکو کشید و بیرون از مغازه برد

«صبر کن منو کجا میبری؟»

جونگکوک یکم ترسید که نکنه بدزدش
پسر اونو داخل کوچه ای برد و آهی کشید

بعدش به جونگکوک نگاه و شروع کرد به دراووردن ماسک و کلاهش
وقتی دید چه کسی مقابلشه تعحب کرد
«تو پارک چاکیون پسر پارک چانیولی…?»

IT STARTED IN A WRONG SENT|| VKOOKWhere stories live. Discover now