«واو چه اهنگ خوبیه این عالیه هیونگ»
این صدای جونگکوک بود که با هیجان از پشت شیشه به اهنگ یونگی گوش میداد
_ممنونم خوب تر از اون اینه که تو اینجای و تشویقم کردی این کلی بهم امید داد
«مرسی هیونگ که بهم گفتی بیام ولی باید استراحت کنی خیلی وقته اینجایی جین هیونگ میگه استراحت کردن خیلی مهمه و باعث درخشش و زیبایی پوست میشه»
_اون احمق داره چرت و پرت یادت میده
یونگی در حالی که پایین کنار جونگکوک مینشست گفت
«اما حدس میزنم واقعا ضروریه»
_درسته
یهویی در باز شد و باعث شد اون دوتا با تعجب به کسی که وارد شد نگاه کنن
+مین یونگی از جین هیونگ شنیدم که بچشو اووردی اینجا
_آه~چیم اینجایی بیا جونگکوک اون کسیه که دربارش حرف میزنن
جونگکوک در حالیکه تعظیم میکرد مودبانه گفت:
«آم...سلام من جئون جونگکوکم»
جیمین به سمت جونگکوک رفت و بعد اینکه یه دقیقه کامل نگاش کرد با خوشحالی لبخند زد:
+من پارک جیمینم و میتونم بگم واقعت دوستداشتنی هستی
جیمین بعد از گفتن این جمله جونگکوکو بغل کرد
_هی ،آهای جونگکوک رو اینطور خفه نکن
یونگی در حالیکه جونگکوکو عقب میکشید گفت
+هی یونگی حسود نباش این فقط یه بغل ساده بود برای تو یه چیز شیرین دارم
جیمین گفت و لب های یونگی رو بوسید یونگی سریع چشمهای جونگکوک رو گرفت و جواب بوسه جیمین رو داد
یونگی با جدیت گفت:
_جلوی اون اینکارو نکن
جیمین هول شد و با دستپاچگی گفت:
+ولی خودتم اونکارو کردی
_جلوی چشماشو گرفتم
یونگی بعد از گفت این حرف دستاشو برداشت تا جونگکوک راحت ببینه
+ولی صورتش قرمز شد
جیمین بعد از گفتن این حرف به جونگکوک زل زد که چطور خجالت میکشه جیمین با دیدن این صحنه لبخند کوچیکی زد
اونا روی زمین نشستند و شروع کردند به صحبت کردن
+پس جونگکوک داخل موزیک ساختن خوبه؟
_اره اون کلی بهم کمک کرد و گوشای خیلی تیزی داره میتونه متوجه ریتم اشتباه بشه
+شگفت انگیزه جونگکوک!چطور اونکارو کردی
«اوه..خب..راستتش..من فقط...»
جونگکوک کلی احساس خجالت میکرد علاوه بر این داشت با خواننده و رقصنده معروف و همچنین مدل پارک جیمین صحبت میکرد
اون یادش رفته بود که اون و یونگی باهم در رابطن
+در هر صورت این بی نظیره
«ممنونم»
+مشکلی نیست
و اون دوتا راجب مسائل مختلف باهم حرف زدن از موسیقی و گاهی اوقات در باره جونگکوک، جیمین خیلی دوست داشت بیشتر در مورد جونگکوک بدونه
اما وقتی فهمید جونگکوک تتهاست و هیچ دوستی نداره احساس ناراحتی کرد
+پس من اولین دوستت میشم
جونگکوک از شنیدن این حرف تعجب کرد.
YOU ARE READING
IT STARTED IN A WRONG SENT|| VKOOK
Fanfiction«کامل شده» «فیکشن ترجمه ای» «اون موقعی که داری داخل تنهاییات غرق میشی و امیدتو از دست دادی در کمال ناباوری دستی تورو میگیره و به سمت خودش میکشونه» +هی من برگشتم _کاش برنمیگشتی +اوه بیبی وقتی اینطور میشی رو دوست دارم کاپل اصلی:ویکوک ژانر:انگست_کمدی_...
