وی:
هی من برگشتم.
جونگوک:
کاش برنمیگشتی.
وی:
اوه بیبی
وقتی اینطور میشی دوست دارم.
جونگکوک:
چند بار بهت بگم من دختر نیستم که مثل دخترا باهام رفتار میکنی.
وی:
بهرحال، روزت چطور بود؟
جونگکوک:
بحثو عوض نکن.
وی:
نمیتونی ببینی که سعی دارم یه مکالمه رو شروع کنم؟
جونگکوک:
واو چه جالب
راه های شروع کردن یک گفتگو😑
وی:
خیلی خب پس تو چجور یه مکالمه رو شروع میکنی؟
جونگکوک:
نمیدونم
شاید بهتر باشه کسی شروع نکنه.
وی:
خیلی حوصله سر بر
جونگکوک:
مسالمت آمیزه بیشتر
وی:
مسالمت آمیز و حوصله سر بر دوتا کلمه متفاوته اینو بدون.
جونگکوک:
نظری ندارم...
وی:
خیلی خب روزت چطور بود؟
جونگکوک:
چرا همش اینو میپرسی؟
وی:
اوووو بنظر میاد یکی اینجا روز بدی داشته.
جونگکوک:
روزهای من همیشه بد شروع میشه وقتی تو پیام میدی.
وی:
یعنی من اینقد چسبم؟
تو ازش خوشت نمیاد؟
شاید ما باید این حرفا رو جای دیگه ای بزنیم
جایی مثل...
تخت
جونگکوک:
تصور کن یه چاقو بگیرم و «🍆»تورو قطع کنم بهت قول میدم زیاد درد نکشی
وی:
اووه
پس مشتاقی🍆منو ببینی
نگران نباش برات چند تا عکس ازش میفرستم.
جونگکوک:
چند تا بفرس و مطمئن باش تا آخر روز پیاماتو نادیده میگیرم.
وی:
تو اینکارو نمیکنی.
جونگکوک:
امتخانش ضرری نداره😈
وی:
اوکی بیخیالش.
بهر حال تو هنوز جواب سوالمو ندادی؟
جونگکوک:
چه سوالی؟
وی:
روزت چطور بود؟
جونگکوک:
مثل همیشه خوب در واقع خوبه بودچون امروز کلاس ندارم من تمام روزو برا خودم دارم.
وی:
این عالیه.
ای کاش منم میتونستم یه روز واسه خودم باشم
من هر روز خیلی سخت کار میکنم.
جونگکوک:
کارت چیه؟
وی:
یه رازه
تو چی؟
جونگکوک:
اینم یه رازه
وی:
خب مثه اینکه قرار نیست بهم بگی.
بهر حال میخوام درمورد کارت ازت بپرسم.
تو برای اینکه تا دیر وقت کار کنی زیاد بچه نیستی؟
جونگکوک:
اممم...مشکلی نیس.
بهرحال تنها کاریه که میتونستم انجام بدم.
وی:
چرا به کار احتیاج داری؟
پدر مادرت ازت حمایت نمیکنن یا همچین چیزی؟
ВЫ ЧИТАЕТЕ
IT STARTED IN A WRONG SENT|| VKOOK
Фанфикшн«کامل شده» «فیکشن ترجمه ای» «اون موقعی که داری داخل تنهاییات غرق میشی و امیدتو از دست دادی در کمال ناباوری دستی تورو میگیره و به سمت خودش میکشونه» +هی من برگشتم _کاش برنمیگشتی +اوه بیبی وقتی اینطور میشی رو دوست دارم کاپل اصلی:ویکوک ژانر:انگست_کمدی_...
