وی:
روزت چطور بود؟
جونگکوک:
خسته کننده
وی:
چرا؟
جونگکوک:
چون زیاد نخوابیدم
وی:
برا چی؟
جونگکوک:
چون مشغول بودم
ولی از نهارم زدم و ۲ساعت تو درمانگاه مدرسه چرت زدم
ولی بازم خستمه
وی:
میفهمم ،شاید بهتر باشه قید کارتو بزنی
جونگکوک:
نمیتونم،به علاوه دیروز که با رئیسم شام خوردم بهش قول دادم بیشتر از قبل کار کنم برا همین نمیتونم
وی:
چطوره که بیخیال اون کار بشی و بیای پیش من کار کنی
اونطور اگه من رئیست باشم تو بیشتر استراحت میکنی
جونگکوک:
ببخشید ولی نمیتونم
رئیس من اونقدر خوبه که کسی مثله منو قبول کرد
اون واقعا مهربونه
به علاوه من نمیخوام تو یه جای غریب کار کنم
پیش یه پدوفیل ۶۰ساله
وی:
🙄🙄بی ادب،من ۶۰سالم نیس
من یه جوون خوشتیپ۲۳سالم
و بهت آسیبی نمیرسونم بیبی😉
جونگکوک:
هممم
فقط یه پدوفیل ۶۰سالع میتونه همچین چیزی بگه
وی:
تو واقعا رو نروم راه میری بچه😤
جونگکوک:
😶حرفی ندارم...
وی:
خب من نظرت راجب رئیستو خوندم
تو دوسش داری؟
جونگکوک:
اون واقعا خوب و مهربونه
آره،فک کنم دارم
وی:
اوه چیزی مثل کراش؟
جونگکوک:
نه اونجور احمق
علاوه بر اون اون از خیلی وقت پیش دوست پسر داشته
ازش خوشم میاد یه چیزی مثله ....دوست؟
ولی اون نگفت ما دوستیم
وای فراموشش کن
تو منو گیج میکنی
وی:
خوبه که رئیستو اینجور دوست داری
تو کراش داری؟یا یچیزی مثل عشق و اینا؟
جونگکوک:
چه جالب رئیسمم دیروز همینو ازم پرسید
نه،ندارم
من فکر نکنم تا حالا عاشق کسی شده باشم یا کراشی داشته باشم
اما حدس میزنم عاشق یه آیدل بودن طبیعی باشه
وی:
واقعا؟
حتی یک نفر؟(جدا از موضوع آیدل)
جونگکوک:
آره حتی یک نفر
وی:
خب دوستات چطور؟
جونگکوک:
من دوستی ندارم
وی:
نبابا داری بام شوخی میکنی؟
مگه میشه کسی هیچ دوستی نداشته باشه؟
درسته؟
جونگکوک:
نمیدونم
وی:
جدی؟
جونگکوک:
آره
وی:
اوکی ولی من باور نمیکنم
تو میگی۱۸سالته و هیچ دوستی نداری؟
غیر ممکنه
جونگکوک:
ممکنه باشه
وی:
حتی وقتی جوون تر بودی؟
جونگکوک:
اهوم
وقتی که ابتدایی بودم بیشنر روزامو تو بیمارستان میگذرندم چون بیشتر اوقات مریض بودم اونموقع درسمو میخونم تا بتونم ادامه تحصیل بدم
راهنمایی که رفتم داخل درس خوندن شکست ناپذیر بودم و معلم فقط به من توجه میکرد
داخل دبیرستان تو دید نبودم ولی مورد توجه قلدرا قرار میگرفتم ،انتخاب خوبی براشون بودم
و الانم داخل کلاژ ،نمیدونم ولی دوستی ندارم، بقیه هم انگار زیاد مشتاق نیستن با کسی مثل من باشن
و من خیلی خجالتی ام برا اینکه یه مکالمه رو شروع کنم شاید برا همینه هیچ دوستی ندارم.
جونگکوک مدت زیادی رو برای جواب صبر کرد اما یچیزی رو متوجه شد.
«چرا دارم در مورد زندگیم به غریبه میگم؟
من خیلی احمقم»
بعد از یک دقیقه جواب گرفت.
وی:
من برای اینکه دیر جواب دادم متاسفم
من از سر گذشتت خیلی تعجب کردم
حتی نمیدونم چی بگم
منظورم اینه هیچوقت تجربه نداشت دوست رو نداشتم
میدونی من از بچگی یه دوست صمیمی داشتم که همیشه کنارم بوده
ما همیشه باهم بودیم و هر مشکلی رو از کوچیک یا بزرگ بهم دیگه میگفتیم و راه حلی براش پیدا میکردیم
من یه هیونگ دارم،اگرچه که اون یه احمقه اما اون خوبه هر وقت منو بهترین دوستم نمیتونیم مشکلمونو حل کنیم اون با خوشحالی کمکمون میکنه در بعضی موارد دوستاشم کمکمون میکنن.
من اونقدر عادت کردم که اینهمه آدم دورم باشه اصلا نمیتونم باور کنم کسی تنها و بدون هیچ دوستی زندگی کنه.
جونگکوک:
واااو..زندکیت عالی بنظر میرسه
مقایسش کن با مال من
وی:
من واقعا متاسفم
چرا احساس میکنم قلبم درد گرفت؟
جونگکوک:
این یه واکنش طبیعیه وقتی میبینی کسی اینجور تنهاس
تنهایی یعنی غمگین بودن
هر کسی مثل تو یعد از شنیدن زندگیم همچین حسی داره
اشکالی نداره بهم ترحم کنی
بهر حال من خوبم
وی:
ترحم؟
فک نکنم این ترحم باشه
من فقط نگرانم
جونگکوک:
نگران؟
تو حتی منو نمیشناسی
رفیق ما هنوز حتی همو ندیدیم
و ما فقط اینجا تجربه های زندگیمونو گفتیم
وی:
آره احمقانه بود
پس از این به یعد بیا باهم دوست بشیم تا تو دیگه تنها نباشی
و من میخوام باهم یه ملاقات داشته باشیم
جونگکوک:
ببخشید من باید برم
بعدا بهت پیام میدم
فلا یه کاری دارم باید انجامش بدم
و همچنین ازت ممنوم که منو سرگرم کردی من دیگه احساس خستگی نمیکنم
بای
وی:
هی وایسا،حرفم هنوز تموم نشده
نمیشه هم کار کنی هم پیام بدی؟
وی:
آه...اون واقعا منو ول کرد
ولی این دست آورد بزرگی برای من بود
هر روز یچیز جدید در موردت میفهمم☺️
مطمئن میشم که این کار ادامه پیدا میکنه😉
___________________________________________
های بیبیا🥺❤️
من امروز زیاد حالم خوب نیست خوشحال میشم با نظر دادن و ووت دادن حالمو بهتر کنینಥ‿ಥ
امیدوارم شما حالتون خوب باشه( ˘ ³˘)♥
وای تیزرو دیدین.....
شمارو نمیدونم ولی من دلم میخواد بمیرم😭😭😭❤️❤️❤️❤️❤️
حس میکنه قراره با یه چیزه سافت تو مایه های اسپرینگ دی مواجه شیم😭😭😭❤️❤️❤️
YOU ARE READING
IT STARTED IN A WRONG SENT|| VKOOK
Fanfiction«کامل شده» «فیکشن ترجمه ای» «اون موقعی که داری داخل تنهاییات غرق میشی و امیدتو از دست دادی در کمال ناباوری دستی تورو میگیره و به سمت خودش میکشونه» +هی من برگشتم _کاش برنمیگشتی +اوه بیبی وقتی اینطور میشی رو دوست دارم کاپل اصلی:ویکوک ژانر:انگست_کمدی_...
