از دید جونگکوک
وقتی از خواب بلند شدم احساس سرگیجه شدیدی داشتم و حس میکردم الانه که سرم منفجر شه ناله ای از درد میکنم و سعی میکنم با بستن چشام و خوابیدن شاید از دردم کم کنم.
اما یهویی احساس کردم قفسه سینم سفت شده و قلبم شروع میکنه به محکم و با درد کوبیدن
با احساس درد شدید توی قفسه سینم و شروع کردم به سرفه کردن
اونقدری سرفه کردم تا اینکه سریع به سمت حموم رفتم محتویات معدمو همراه با خون رو بالا اووردم
نمیدونم چقد طول کشید فقط میدونم مدت زیادی رو اون تو بودم
بعدش رو کف زمین نشستم و به دیوار تکیه دادمو به سختی نفس کشیدم
فک کنم بهم دوباره حمله دست داد احتمالا از اونجایی که این. چند روزو مشغول بودم و فقط روزی یه لیوان نودل میخورم و یادم میرفت داروهایی که برام تجویز شده رو بخورم
من فراموش میکنم یا زمانم اونقدر کمه که اصلا نمیتونم به خوردن دارو ها فکر کنم
اونقدری تو این حالت موندم تا اروم شدم وقتی خواستم بلند شم احساس ضعف کردم ولی بهش اهمیتی ندادم و خودمو تو آینه دیدم
«من واقعا دارم شبیه اسکلت میشم» قبل از اینکه آه بکشم گفتم و تصمیم گرفتم یه دوش سریع بگیرم
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
بعد از اینکه دوش گرفتم تلفنم رو چک کردم و دیدم دوباره کلی پیام از وی گرفتم ولی فقط آخریشو خوندم
وی:
هی تو اونجایی؟
تصمیم گرفتم جوابشو بدم
جونگکوک:
آره
وی:
بالاخره جواب دادی
میدونی من از صبح بهت پیام دادم
جونگکوک:
ببخشید حدس میزنم که دوباره خوابم برد
وی:
خیلی خوابیدی؟
جونگکوک:
آره من گاهی ۱۲ساعت یا بیشتر یه راست میگیرم میخوابم
دکترا گفتن بدنم ضعیف تر میشه اینجور و احتمال اینکه برم تو کما بیشتر میشه
اما فعلا که این اتفاق نیفتاده
وی:
تو باید زنگ هشدار رو برا خودت تنظیم کنی تا بیدار شی!!!
اگه به کما بری...واقعا خیلی بده
فکر کن تموم زندگیت تنهایی بگذره
جونگکوک:
نگران نباش
نوشتنو پیامو استُپ کن و بزارش واسه یروز دیگه
وی:
اجازه نمیدم
من تازه دارم به دستاوردام دست پیدا میکنم تو حق نداری اینکارو با من بکنی
جونگکوک:
*خندیدن*فراموش کردم
وی:
میتونم لبخندتتو تصور کنم که چقدر کیوته
جونگکوک:
خیلی خب برو دیگه
وی:
ولی این حقیقته
شاید الان نتونم تورو ببینم
ولی اینو میدونم😎
جونگکوک:
خوبه خوبه
وی:
تو کی ای؟
جونگکوک:
تو منو یه فرد نا امید کننده فرض کردی؟
YOU ARE READING
IT STARTED IN A WRONG SENT|| VKOOK
Fanfiction«کامل شده» «فیکشن ترجمه ای» «اون موقعی که داری داخل تنهاییات غرق میشی و امیدتو از دست دادی در کمال ناباوری دستی تورو میگیره و به سمت خودش میکشونه» +هی من برگشتم _کاش برنمیگشتی +اوه بیبی وقتی اینطور میشی رو دوست دارم کاپل اصلی:ویکوک ژانر:انگست_کمدی_...
