part 2

428 112 24
                                    

بخش سوم
"تولدت مبارک"

چان کیک شکلاتی رو داد دست سهون و شمع علامت سوال روی کیک رو روشن کرد .
_برقا رو خاموش کن چان
برقا رو خاموش کرد و با برف شادی تو دستش پشت دیوار نزدیک در ورودی وایساد.
_با فاصله وایسا که همین اومد داخل تو رو نبینه.داره میاد.
سهون کمی رفت عقب تر و با دستش جلوی نور شمع رو گرفت.
هر دوشون منتظر بودن تا سه رین بیاد داخل .صدای تیک باز شدن در اومد .
_سلااا...اینجا چرا انقدر تاریکه ! چاااان ؟ یه برق که میتونستین روشن بذارین
سهون اومد جلو و پشت بندش چان برقا رو روشن کرد برف شادی رو بالای سر سه رین خالی کرد.
_تولدت مبارککککک...ت و ل د ت م ب ا رکککککککک
سه رین جلوی در خشکش زده بود و با دهن باز به دو تا پسر احمق رو به روش خیره شده بود .
چان شونه های سه رین گرفت و تکونش داد .
_سه رینااااا .سکته نکنی یه وقت بمونی رو دستمون
سه رین به خودش اومد و با لبخند برف شادی رو از روی صورتش کنار زد و دستی به موهاش کشید.
_ترسوندین منو ! فکر میکردم یادتون نیست.
سهون کیک رو نزدیک صورت سه رین برد .
_فوت کن
سه رین شمع رو فوت کرد و همزمان دو تا دوستش صداهای عجیب غریبی از خودشون در اوردن.
خدای من این مردا حتی شادی کردنشون هم باید متفاوت باشه.
_خب حالا ...شانس اوردین که یادتون مونده . وگرنه امشب مرگتونو به چشم خودتو..
چان با دست راستش سر سه رین رو به سمت کیک فشار داد .
سکوت!
_آدم خوبی بودی چان !
سهون اینو گفت و کیک رو گذاشت روی میز و خودش هم روی مبل نشست.
به سه رین که لگد پرت می کرد و جیغ می کشید و چان که سعی می کرد از دستش فرار کنه نگاهی کرد .
_فقط مواظب در و دیوارا باشین چیزیشون نشه
چان از پشت مبل پرید و کنار سهون نشست.
_سه رینااااا جنبه ی شوخی داشته باش . یکم کیک بود دیگه این لوس بازیا چیه..
سه رین تیکه های خامه و کیک رو از روی گونه هاش برداشت و سعی کرد خامه شکلاتی رو از روی موهاش پاک کنه .
_لعنت بهت چان . آرایشم ...موهام..جفتشو بگا دادی
_کامااااان ..بدون ارایش قشنگتری . فوقش امشب کابوس میبینم دیگه
سه رین خواست دوباره به احمق رو به روش حمله کنه که سهون بلند شد از جاش
_بیا بریم اشپزخونه صورتتو تمیز کنم
خودش جلوتر رفت و سه رین پشت سرش اومد.
_لازم نیست.خودم میشورم
سهون دستمالی برداشت و منتظر وایساد تا سه رین بیاد .
_بیا اینجا ببینم
بالاخره اومد جلوش وایساد.
سهون شیر آب رو باز کرد و دستمال توی دستش رو خیس کرد.
اروم دستمال رو روی پیشونی سه رین کشید.
_مرسی
_بابت ؟
_سوپرایز و اینا ..فکرشو نمی کردم راستش
سهون دوباره دستمال رو خیس کرد.
_ما دوستیم سه رین .دوستا هیچ وقت تولد هم رو یادشون نمیره . در ضمن کمترین کاری بود که می تونستم برات انجام بدم تا شب تولدت خوشحال باشی
سکوت چند لحظه ای با آه سه رین شکسته شد .
_هر سال روز تولدم بیشتر از همیشه دلتنگش میشم.اینجور وقتا اون از همه بیشتر سر و صدا می کرد.
سهون گوش می کرد . خودش هم همین حس رو داشت.
_سهونا
سوالی به سه رین خیره شد .
_تو هم دلت براش تنگ شده نه ؟
دستمال خیس رو انداخت توی سینک .
_هر جایی که قبلا با هم رفتیم .کارایی که کردیم.مسافرتا . مدرسه رفتنا.. همشون مدام جلوی چشممه .اینکه هر چی بگذره غمش کمرنگ تر میشه دروغه .فکر کنم همیشه دل تنگش میمونم.
_منم همینطور.اون بهترین دوستم بود.فکر کنم دیگه هیچوقت یه دوست خوب مثل اون داشته باشم.
سهون به چهره ی ناراحت سه رین خیره شد و چونش رو توی دستاش گرفت.
_سعی کن امشب خوشحال باشی.
خواست بره که سه رین مچش رو چسبید.
_تو هم همینطور سهون.تو هم خوشحال باش.
لبخندی زد و سری تکون داد .
_عاااااااای دارین چه غلطی می کنین ؟ بیاین دیگه .سهوناااا چندتا طرف واسه کیک بیار
به سه رین نگاه کرد : تو برو منم الان میام . این قیافه دپ هم به خودت نگیر چان اگه بفهمه دیگه نمیشه جمعش کرد.
_باشه.
3 تا چنگال و ظرف برداشت برای کیک. از اشپزخونه اومد بیرون و ظرفارو جلوی چان روی میز گذاشت .
_برای ما هم ببر بذار
_عاااا سهون کادوی سه رین رو بده بهش
سهون پاکت پایین پاش رو برداشت و دادش به سه رین .
_این برای توعه
سه رین با ذوق جعبه ی تو پاکت رو در اورد و بازش کرد .
_واااااو ! این..خیلی قشنگه.مرسی مرسی
ساعت نقره ای کار شده ای رو براش گرفته بودن.
_می دونستم چند وقته ساعتت رو گم کردی و خب.. گفتم برات اینو بگیریم!
_این بهترین هدیه ی عمرمه ..مرسی بچه ها
_فقط اینو مثل اون یکی تو چاه توالت ننداز لطفا
چان اینو گفت و یه اسلایس کیک جلوی سه رین گذاشت.
سهون متعجب به سه رین خیره شد : اون یکی افتاد توی توالت ؟
سه رین حرصی به چان خیره شد .
_آره ! شبش مست بودم.حواسم نبود افتاد ..میتونی خفه شی چان!
چان خندید و جلوی سهون هم یه اسلایس کیک گذاشت .
_هرگز عزیزم !هرگز
کیک و سوجو هایی که سهون خریده بود رو خوردن و برای ساعتی که راهی توالت شده بود ابراز ناراحتی کردن.
______________________________________
سهون و سه رین هر کدوم روی یه مبل دراز کشیدن و چان هم یکی از کوسن های روی مبل رو برداشت و گذاشت زیر سرش و رو به روی تلوزیون دراز کشید.
_امشب براتون یه فیلم اوردم تجدید خاطرات شه .
_تو رو خدا چان ..نگو که دوباره "تنها در خانه" رو میخوای بذاری !
_نه ایندفعه یکی بهتر اوردم.
سه رین پفی کشید : نکنه از فیلمای ماروله ؟شب تولدم رو با فیلمای چرت و پرتت خراب نکن چان.
چان فلشش رو زد به تلوزیون .
_شماها چتونه؟! پنج دقیقه پاچه نگیرین الان می بینین چیه !
فیلم رو گذاشت و دوباره دراز کشید.
موسیقی فیلم پخش شد .
تایتانیک!
سهون به سه رین که مبل سمت چپی دراز کشیده بود نگاهی کرد که دید سه رین هم داره نگاهش میکنه..
معنی نگاه هم رو می فهمیدن ..
تایتانیک
فیلمی که اون
هیون هی
عاشقش بود!
____________________________________

Black Paradise S1 [FULL]Where stories live. Discover now