part 9

320 77 12
                                    

بخش هفدهم
"راز"
پ

لاستیک ها رو دست سه رین داد و کفشاش رو دراورد .
_نمی دونستم تو هم اینجایی
سه رین جلوتر از جونگین سمت اشپزخونه رفت و پلاسیتک ها رو روی میز گذاشت .
_عاا من یه ساعتی میشه اومدم ..همم اینا چی ان ؟ بوی خوبی دارن .
کتش رو دراورد و روی مبل نشست .
_خیلی وقته که هم رو ندیدیم و گفتم بعد اومدن یه شام دور هم بخوریم.
سه رین لبخندی زد و سری تکون داد . غذاها رو از توی پلاستیک در اورد و شروع کرد یکی یکی در ظرفای پلاستیکی رو باز کرد .
_واااو اینجارو ببین !  سوشی گرفتی ؟
جونگین از جاش بلند شد و سمت ظرفا رفت در بقیه اشون رو باز کرد و سمت سه رین گرفت : اره هون دوست داره .البته همشون سوشی نیستن از چیزای دیگه هم گفتم بذارن .
سه رین زیر چشمی به جونگ که مشغول باز کردن در ظرفای غذا بود نگاه کرد و ابرویی بالا انداخت .
"چه زود با هم اوکی شدن"
_عااا اینجارو باش
چان  در خونه رو بست و سمت جونگین و سه رین رفت .
_تو کلید داشتی ؟
چان یدونه سوشی برداشت و تو دهنش گذاشت.
_اوهوم ..هون داده بود . چخبره امشب اینجا ؟اوه عشقمم که اینجاست
ظرف سالاد یونایی رو از کنار سه رین برداشت و درش رو باز کرد
_اون برای هون عه !
دست مرد تو هوا بین دهنش و ظرف سالاد موند .
_می دونین که بیشتر شبا سالاد میخوره ! بخاطر همین گفتم براش بگیرم
نگاه متعجب چان رو که دید ظرف سالاد رو از توی دستش گرفت و یکی دیگه رو بهش داد : برای شما ها یه مدل دیگه گرفتم
چانیول به سه رین نگاه کرد و سوالی سری تکون داد .
"چی شده ؟"
سه رین دست به سینه شونه ای بالا انداخت .
"فکر کن بدونم !"
بیخیال خوردن سالاد شد و سمت مبل راحتی رفت .
_سهون کجاست ؟
_ سر درد داشت بهش ارامبخش دادم بره بخوابه .
_تو هواپیما هم سر درد داشت . هنوز بهتر نشده ؟
چانیول دیگه داشت به مرز تهوع می رسید . این حجم تغییر مود توی جونگین که فکر می کرد میتونه باهاش دست به یکی کنه و اوه سهون رو مسخره کنن باعث میشد به چشم و گوشش شک کنه .
کوسن پشت سرش رو پرت کرد سمت جونگین که جیغ سه رین بلند شد : هییع چیکار میکنی ‍‍
به جونگین که کوسن رو توی بغلش گرفته بود و پوکر بهش زل زده بود اشاره کرد
_یااا کیم جونگین . چت شده تو ؟ چیزی به سرت خورده؟
_من ؟!
_ عاااایش
سه رین خندید و خواست بره سمت اتاق سهون که جونگ صداش زد
_ بله ؟
_توی هواپیما که بودیم سهون خیلی عجیب رفتار می کرد .
 چان پفی کشید و کلاهش رو در اورد : اون کلا ادم عجیبیه جونگین.باید بهش عادت کنی.
_چی شد مگه ؟
جونگین سمت مبل رفت و کنار چان نشست : عا خب .. توی هواپیما سر درد داشت و خوابید . من حواسم بهش نبود اون اول ولی وقتی صدای حرف زدناش بیشتر شد متوجه شدم . داشت کابوس میدید فک کنم .
سه رین سری تکون داد و دستی به پیشونیش کشید  : اوه اون کابوس ها ..خب قضیه اش مفصله ولی چیز جدیدی نیست . خیلی وقته اینجوریه .
_چند وقتی میشه خوابای اینجوری میبینه . تازه الان نسبت به قبل کمتر شده .
جونگین ابرویی بالا انداخت و سری برای چان تکون داد . یادش میاد یه مدت مادرش هم همینطوری بود . مدام نصف شب از خواب بلند میشد و توی خونه راه میرفت تا هوا روشن بشه  و وقتی می دید صبح شده با خیال راحت میرفت و میخوابید .
هیچوقت اون حالت های عصبی و استرسی مادرش رو فراموش نمی کرد . اون موقع..اون حرکات مادرش خیلی براش عجیب بود و به شدت میترسوندش . یعنی سهون هم یه همچین اتفاقی واسش میفته؟ خواست سوالی بپرسه که گوشی چانیول زنگ خورد.
_هعی بک ! نگو که دلت برام تنگ شده !
جونگ با شنیدن اسم بک به چان زل زد . گفت بک ؟
_چیزی میخواستی بگی جونگ ؟
سمت سه رین برگشت و نتونست درست حسابی روی مکالمه ی چان با اون طرفی که پشت خط بود تمرکز کنه  .
_این مدت توی بوسان که بودیم من خیلی عصبی بودم . بخاطر کارای شرکت و از طرفی یه سری مشکلات دیگه ای که داشتم ..تمام این مدت هم هون کنارم بود !..هرجور تونست کمک کرد.البته که هنوزم یه عوضیه !
عمرا یادش نمیرفت که چطور اوه سهون اون شب در حموم رو باز کرد و جوری که انگار داره به یه حیوون در حال شاشیدن نگاه میکنه بهش زل زد !
سه رین خندید و موهاش رو از روی صورتش کنار زد : عاح میدونی جونگ . اینو گفتم بهت قبلا که سهون اونجور که تو فکر میکنی نیست . میدونستم خیلی زود بهت ثابت میشه.فکر کنم دلیل تغییر رفتار یهوییت رو الان فهمیدم !
چان توی خونه راه میرفت و بلند حرف میزد .
_چاااان ..میشه بری بیرون حرف بزنی ؟
مرد کلاش رو از روی مبل برداشت و سری تکون داد و سمت در رفت . با بسته شدن در جونگ دوباره سمت دختر سرش رو برگردوند .
_خب همش بخاطر این نیست !
نگاه منتظر و کنجکاو سه رین رو که دید لبش رو خیس کرد و ادامه داد :  اونجا یه سری اتفاقات افتاد که خب ..میدونی فقط برای این بود که بهم کمک کنیم .
_میگی چی شده جونگ ؟ سهون چیزی گفته بهت ؟
هیچوقت نمی دونست چجوری خیلی راحت یه مسئله رو مطرح کنه و الان داشت گند میزد!
_نه نه ! قراره برای یه مدت من و سهون ..خب من و....
سه رین منتظر رو به جونگ سری تکون داد : خب؟ تو و هون چی ؟
توی جاش تکونی خورد و مستقیم به چشمای دختر زل زد: من و سهون برای یه مدت وارد رابطه شدیم
اب دهنش رو قورت داد و به سه رین زل زد .هیچ تکونی نمیخورد و به جونگ خیره مونده بود .
یعنی قرار بود ری اکشنش چی باشه ؟ از اون مهمتر ... اگه سهون بفهمه این قضیه رو به سه رین گفته چی ؟
با بلند شدن صدای خنده ی سه رین با تعجب بهش نگاه کرد .
صورتش از خنده قرمز شده بود و با دست جلوی دهنش رو گرفته بود.
_سه رینااا من جد..
_عااح خدا جونگ ..تو الان داری میگی که هون و تو ..وااای پسر...این فقط....خیلی خنده داره ..
جونگ بدون اینکه چیزی بگه فقط به سه رین زل زد .
سه رین با دیدن قیافه ی جدی جونگ صدای خندش قطع شد و دستش رو جلوی دهنش گرفت .
_تو و هون ؟
جونگین سری تکون داد .
_شوخی میکنی دیگه ؟
وقتی دید جونگین جوابش رو نمیده دستاش رو تو هم گره زد و به میز رو به روش زل زد  :خب..غیر منتظره بود
_ فقط برای یه مدته ...قرار شده تا وقتی که همکاری مون با این برند جدید تموم شه ادامه بدیم...سه رین ..الان ازت یچیزی میخوام .
_چی ؟!
_هون یه کاری کرد من به خودم بیام..اگه الان قراداد بسته شد فقط بخاطر اونه . وگرنه من باید خودم رو واسه یه بحث حسابی با پدرم و جیمین اماده می کردم..کمکم کرده سه رین ! برای همین منم میخوام کمکش کنم .هر طور شده !
سه رین با نگرانی به پسر زل زد و لب پایینش رو جلو داد
_همم خب ..سهون همیشه همینه جونگین . اگه کاری از دستش بربیاد انجام میده . ولی فکر نمی کردم یه روزی بخواد اینکارو بکنه ! ..چی میخوای بدونی ؟
نگاه جونگین به  ساعت  گرد پشت سر دختر افتاد . برای چند لحظه محو حرکت عقربه ها شد .
نمیدونست میتونه واقعا انجامش بده یا نه .
نمیدونست میتونه مثل سهون از پسش بربیاد و کمکی بهش بکنه یا نه.
عقربه ثانیه شمار داشت به شیش نزدیک میشد .
تنها چیزی که میدونست این بود که میخواست به هون کمک کنه.
_مشکل اصلی هون چیه سه رین ؟
_____________________________

Black Paradise S1 [FULL]Where stories live. Discover now