عملیات انتقال بانی:ناموفق

1.2K 216 26
                                    

Writer p.o.v

دوروز از بستری شدن پسر کوچولوی گارسون تو بیمارستان میگذشت و تموم این مدت تهیونگ عین پروانه دور و برش می چرخید و جونگکوک معنی کاراش رو نمیفهمید. اون یهو موقعی که جونگکوک داشت چرت میزد پریده بود تو اتاق و باعث سردرد اون پسر شده بود چرا؟ چون میخواست یجوری سر صحبت رو باهاش باز کنه و باهاش صمیمی شه گرچه این کار واسه کسی مثل تهیونگ که فقط هوسوک میتونست تحملش کنه خیلی سخت بود.

هوسوک به خاطر اینکه خودش ادم شیطون و پر انرژی بود میتونست تهیونگ سرد و بی حس رو به حرف بیاره.

دیگه کم کم تهیونگ فکر میکرد بهتره که با هوسوک جلسه بزاره و ازش بخواد اداب و معاشرت دوستانه رو بهش آموزش بده.

موقعی که ته کوکی رو از خواب بیدار کرده بود میخواست ازش یه سوال احمقانه بپرسه که بعدش بهش بگه که میتونه تو خونش بیاد گرچه اصلا سوالش به اون موضوع ربطی نداشت.

-میگم تو بستنی شکلاتی رو بیشتر دوست داری یا وانیلی؟

و جوابش چشمای گرد شده از تعجب پسرکوچیکتر بود.

-امم من نمیدونم و الان میخوام بخوابم. میشه؟

-اره اره منم خوابو به همچی ترجیه میدم چون میدونی اکثر اوقات تو شرکتم و وقت هیچ کاری رو ندارم. بعدم که میام خون......

وقتی چشمش به اخمای جونگکوک افتاد حرفش تو دهنش موند و چیزی نگفت.

-ببین اقای کیم من برعکس شما تو ناز و نعمت بزرگ نشدم و از بچگیم با زور کار کردم زندگی شما مثل رمانای عاشقانس که عاشق از زندگی کسالت بارش که تو پول غرق شده خسته شده تا اینکه معشوقشو میبینه و این چرتو پرتا زندگی منم مثل رمانه اما من اون ادم بدبخت تو رمانم با این تفاوت که اون شخصیت عاشق به معشوق کوفتیش میرسه و همه چیز خیلی کلیشه ای تموم میشه ولی زندگی من تا آخرش همین چیزیه که هست الانم که از اون کار مسخرم اخراج شدم و نمیدونم چیکار باید بکنم چون مطمئنم جکسون پدرمو درمیاره که برم پیشش اما من نمیخوام نمیدونم چرا الان دارم اینارو به تویی که اصن نمیدونم کی هستی و مکالممون فقط سوالای بی معنی که میپرسی میگم. اصن چی میخواستم بگم؟ اها میخواستم بگم که این حرفایی که میگی که وای من کار دارم وای من چقدر پول دارم وای من اینم اونم رو به یکی بگو که درکت کنه نه منی که دارو ندارمو از دست دادم.

و بعد از اتمام حرفش ناخوداگاه رو دنده شکستش چرخید و باعث شد از درد جیغی بزنه وتو بغل پسر بزرگتر فرو بره.

پسر بزرگتر پوزخندی به اون صورت کیوت خرگوشی که از عصبانیت سرخ شده بود زد تو دلش اونو به خاطر زیباییش تحسین کرد.

از اونجایی که جونگکوک تو بغل تهیونگ بود از زاویه ای نگاهش میکرد که به شدت جذاب بود محو اون خط فک تیز شده بود که با زنگ گوشیش به سختی نگاهش رو از اون رییس جذاب بگیره.

CHANGERWhere stories live. Discover now