نامه!

525 80 73
                                    

ظهر روز بعد:

*تونی به زحمت خودشو از زیر میز میکشه بالا و در حالی که موهای آشفته شو مرتب میکنه یه خمیازه میکشه و چشماشو میماله*
تونی:گاد...چخبره؟!اینجا کدوم جهنمیه
*چشماشو چند بار باز و بسته میکنه و تازه بعد از دو دقیقه متوجه اطرافش میشه*
تونی:فاک!!برج نازنینم!چه خبره اینجا

*به سختی از جاش کاملا بلند میشه و می ایسته،با دقت به اطراف نگاه میکنه.همه افراد حاضر در مهمونی دیشب کف زمین پخش و پلا شده و خوابشون برده بود،بطری های مشروب شکسته و سالم همه جا دیده میشد،نصف وسایل خونه شکسته و برج به طور کامل ترکیده بود*
تونی:[فریاد میزند]:وات د هل؟!مادر فاکرا مگه دیشب چه بلایی سر برج آوردین؟

*استیو و لوکی بیدار میشن*

لوکی با چشمان نیمه باز:چته؟وحشیت در رفته باز؟بذار بخوابیم بابا
*سپس در جای خود غلت زده دستش را دور کمر استیو حلقه کرده و باز میخوابد*

استیو:من شبیه نورمن پلاستیکیتم؟!دستتو بکش
تونی:دستتو از استیو بکش مارمولک پیر
*استیو خود را از دست لوکی نجات داده و کنار تونی می ایستد*
استیو:این چه وضعشه
تونی:اونو ولش کن،اینا نمیخوان برن خونشون؟

تونی میره به همشون یه لگد میزنه:پاشین ببینم ...لنگ ظهره...مهمونی خیلی وقته تموم شده پاشین برین خونه هاتون بخوابین
ثور خودشو میکشه کنار: آی برا چی میزنی؟!
جوردن:منو دیگه چرا میزنی
تونی:عا ببخشید حواسم نبود تو میتونی بخوابی
بروس:فقط ما خار داریم؟
تونی:بله

ویژن:راستییی استیو،چطور به تو گیر ندادند؟
استیو:تو مثل اینکه واقعا اتصالی کردی

*تونی همینطوری میرفت جلو بالگد همه رو بیدار میکرد*
نت گارد میگیره:بیای جلو شتکت میکنم استارک
پیتر:آقای استارک نه به من لگد نزنین
لوکی همچنان با چشمان نیمه باز:آره...*خمیازه میکشد*..این بچه رو نزن این از دیشب خسته ست
پیتر:میشه کلا ازم دفاع نکنی؟
لوکی:ناسپاس...تونی بگیر مثل سگ بزنش

*تونی برمیگرده تا دوباره لوکیو عقیم کنه*
لوکی گارد میگیره:نه نه نه نه...نیا جلو به اودین قسم هنوز جای ضربه دیشبت درد میکنه
ثور:جدیییی؟پاشو بریم دکتر پاشو
لوکی:همینم مونده فقط..خدای شرارت بخاطر این ضربه مسخره بره پیش یه دکتر میدگاردی
ثور میره عقب:به من چه اصلا بذار نسلت منقرض شه
باکی:اه چقدر صدا میدین ما خیر سرمون خوابیم

*ساعتی بعد تونی با درموندگی دستشو گذاشته بود زیر چونش و به آدمایی نگاه میکرد که رو به روش نشسته بودن و با خونسردی تخمه ‌میشکستن*
استفن:تونی
تونی:هان
استفن:نامه
تونی:نمیدونم داری راجع به چی صحبت میکنی
استفن انگشرتشو تو دستش جا به جا میکنه:اگه استیو رو دوباره بفرستم یه جای دیگه احتمالا یادت میاد
تونی:اه باشه..تف تو روی همتون! الان میرم میارمش
بروس:چیو؟
تونی:نامه ی استیو
بروس:اونو که دادم هالک خورد
تونی:پشمالوی سبز فکر کردی اصل نامه رو بهت دادم؟هه نخیر اون کپی بود
بروس:چطور ممکنه من دو دقیقه بعد اونو از جیبت درآوردم
تونی:تکنولوژی استارکو دست کم گرفتی؟
بروس:از هر زاویه ای نگاه میکنن با عقل جور در نمیاد
استیو:ولی من بازم میگم ،چیز خاصی ننوشته بودم اون تو
استفن:همون چیز غیر خاصو میخوام بشنوم
استیو:جادوگر سیریش

چتربازان Where stories live. Discover now